بررسی تفاوت‌های رهبری و مدیریت در رویکرد جف بزوس و ایلان ماسک

وقتی که صحبت در مورد جف بزوس و ایلان ماسک میشه و عملکرد هر دو رو دقیق‌تر بررسی می‌کنیم، با وجود شباهت‌ها، تناقض‌هایی در روش‌های کاری این دو می‌بینیم. تفاوت‌ها و شباهت‌هایی بین این دو مدیر و رهبر بزرگ وجود داره که دونستنش خالی از لطف نیست.

هر دو با به کار گرفتن ایده‌های خلاقانه تونستن تمام ایده‌هاشون رو به مرحله‌ی اجرا و عمل برسونن. در واقع سعی کردن با استفاده‌ی درست از منابعی که داشتن ایده‌های خلاقانه و نویی که داشتن رو عملی کنن. و واقعا ایده‌هایی که این افراد به مرحله اجرا درآوردن خلاقانه‌ترین و جسورانه‌ترین بود!

به طور مثال اگر هر کس دیگه‌ای به‌جز ایلان ماسک، ایده‌ی راه‌اندازی هایپرلوپ رو مطرح می‌کرد، حتما هیچ واکنشی جز مسخره کردن و خنده رو از بقیه نمی‌گرفت. اما اون هم به خودش و هم به ایده‌هاش ایمان داشت. همه رو عملی کرد و بقیه هم به اون و ایده‌هاش احترام گذاشتن. همین الان هم خیلی‌ها حاضرن سرمایه‌هایشون رو برای عملی کردن ایده‌های این شخص هزینه کنن. مثلا در مورد اجرای ایده هایپرلوپ، ایلان ماسک به غیر از مطرح‌کردن ایده‌ای که داشت، توجه افکار عمومی رو هم به ‌شدت به‌ سمت طرح خودش جلب کرده بود.

جالبه که هم ایلان ماسک و هم جف بزوس هر کدوم به شیوه‌های خودشون رهبری و مدیریت تیم‌هاشون رو به عهده دارن و روش‌های مختلفی رو برای خودشون دارن که هر کدوم به شیوه خودشون یه جورایی موفق می‌شن و کلا سبک مدیریتی متفاوتی نسبت به هم دارن.

تفاوت در اولویت‌ها: مشتری در اولویته یا فناوری؟

جف بزوس از اون دسته مدیرانی هست که مشتری رو در صدر قرار می‌ده و در واقع، مشتری برای اون اولویت اول رو داره. مثلا تو آمازون یه روش موسوم به اسم «اقدام‌های رو به ‌عقب» هست. تو این روند از همون نقطه‌ی شروع فعالیت‌های شرکت، تمرکز زیادی روی توجه به نیازهای مشتری ها وجود داره. در نتیجه با بررسی خواسته‌ها و نیازهای مشتری شرکت تلاش می‌کنه به شکل وارونه و برعکس از خواسته‌ها و نیاز اون ها به سمت تولید و ارائه خدمات بهتر جلو بره. یعنی با رمزگشایی از خواسته‌های مشتری‌ها، قدم‌هایی به سمت تولید و خدمت‌رسانی برمیدارن.

بزوس در آغاز کارش از ابزاری مبتنی بر تقاضای مشتری کمک گرفت. اون سعی کرد تا خواسته‌های مشتری رو تو اولویت بگذاره و خواسته‌های اون رو بررسی کنه. اون روی فناوری‌هایی تمرکز می‌کرد که می‌تونه در جهت پاسخ‌گویی به خواسته‌های مشتری‌ها به کار گرفته بشن.

در مقابل ایلان ماسک از یه روش دیگه برای پیش‌برد پروژه‌های خودش استفاده میکنه. از نظر ایلان، فناوری و توجه به اون در اولویت قرار داره. یکی از مدیرهای قبلی شرکت تسلا می‌گه: «من فکر می‌کنم ایلان از روش استیو جابز کمک می‌گیره. اون می‌دونه بازار به چه سمت و سویی میره و بهتر از مشتری‌ها به نیازها و خواسته‌هاشون آگاهی داره. به همین خاطر به اون چیزی که مشتری‌ها هنوز نمی‌دونن بهش نیاز دارن بیشتر توجه می‌کنه و کمتر پیگیر خواسته‌های فعلی مشتری‌ها هست. یه جورایی میشه گفت ایلان بیشتر آینده‌نگری میکنه!

ایلان ماسک به دنبال حل مشکلاتی هست که به‌ خاطر محدودیت‌های فعلی تکنولوژی بی‌‌جواب موندن. اون برای تحلیل مسائل از روش «برهان حرکت» یا «برهان محرک اول» که اولین بار توسط ارسطو گفته و استفاده شد بهره می‌بره. تو این روش، اول محدودیت‌های بنیادین و کلیدی تو مسیر موفقیت شناسایی می‌شه و در قدم بعدی گزینه‌هایی که می‌تونن به رفع این محدودیت کمک کنه تک‌ به ‌تک تست می‌شن تا محدودیت‌ها برطرف بشه.

اگر بخوایم از رویکرد ماسک و به‌کارگیری برهان حرکت تو پروژه‌هاش بگیم، باید به موردی اشاره کنیم که تو اون با تغییر قیمت و مشخصات یک محصول، محدودیت‌های مختلفی تو مسیر پیشرفت پروژه، شدنی و ممکن بوده. یا تو بخش پروژه‌های شرکت اسپیس‌ایکس که به فضا مربوط هست، تغییر ماده و مصالح برای ساخت راکت‌ها و کمک گرفتن از مواد قابل بازیافت و از بین بردن محدویت‌ها، مشکل بالا بودن هزینه‌های سفر فضایی رو کاهش داده.

ایلان ماسک تو زمینه‌ی تولید ماشین‌های پرسرعت هم از رویکرد برهان حرکت استفاده کرده. مثلا بررسی‌های اون تو زمینه‌ی سرعت ماشین‌ها نشون داده سرعت ماشین‌‌های فعلی او خیلی کمتر از چیزیه که علم فیزیک پیشنهاد می‌کنه. در نتیجه امکان ساخت و تولید ماشین‌هایی با سرعت بیشتر هم وجود داره. روش و رویکرد ماسک اینه که به‌ سراغ افزایش سرعت ماشین‌‌های موجود تو پروژه بره و در واقع از فناوری‌های فعلی و نیازها و خواسته‌های الان خودش و بقیه فراتر بره.

تفاوت در سبک ارائه‌ی ایده‌ها: چراغ خاموش یا پر سر و صدا؟

رویکرد ایلان ماسک وقتی معقوله که درباره‌ی به‌کارگیری یک فناوری جدید تردیدهایی وجود داره. اون به‌دنبال اینه که ایده‌هایی به‌شدت نو و بالاتر از زمان رو ارائه بده. به همین خاطره که معمولا برای گفتن ایده‌هاش از تبلیغات و سر و صدای زیادی بهره می‌گیره. در مقابل رویکرد جف بزوس وقتی معقوله که خلاقیت، نیازمند داشتن دیدی عمیق از نیازها و ترجیح‌های مشتری‌هاست.اون ترجیح می‌ده با روندی آروم‌تر و کم سر و صداتر و به اصطلاح چراغ خاموش به سمت عملی کردن ایده‌هاش بره.

روش جف بزوس و ایلان ماسک تو شکل و شیوه‌ی گفتن و ارائه دادن اهدافشون به کلی با هم دیگه فرق می‌کنه. همون طور که گفته شد ایلان خیلی پر سر و صداست ولی جف بیشتر درون‌گراست. به نظر می‌رسه این تفاوت تو رویکردها بیشتر ناشی از تفاوت ویژگی‌های شخصیتی این دوتا مدیر موفق هست باشه در واقع این تفاوت، ریشه تو مشکلات و مسائلی داره که اونا برای حل کردن مسائل برای خودشون مطرح می‌کنن.

بزوسِ درون‌گرا به‌دنبال حل مشکلات فعلی مشتریانش هست و نیازی به تاکید روی خلاقیت نداره. تنها چیزی که باعث می‌شه اون از رقبای خودش پیشی بگیره، سرعت عمل بالای اونه. اون به ‌خوبی می‌دونه که اعلام کردن ایده‌ها و اهدافش می‌تونه رقبا رو نسبت به راه‌حل‌هایی که تو سرش داره هوشیار کنه. به همین خاطر هست که اون ترجیح میده به اصطلاح چراغ خاموش به سمت جلو قدم برداره.

اما ماسک به ‌دنبال مطرح کردن ایده‌های نو و فناوری‌های تازه‌ست. اون نیاز داره تا با مطرح کردنشون، توجه مشتری‌ها و مخاطبان آینده‌ی خودش رو جلب کنه. این کار یعنی مطرح کردن ایده‌ها و ترسیمشون به‌شکلی باشکوه که باعث می‌شه تا سرمایه‌های مالی و انسانی هم به‌سوی اون جذب بشن و برای جلو بردن پروژه‌ها به کمکش بیان.

تفاوت در سبک رهبری: با طمانینه یا بی‌پروا؟

علاوه بر نکاتی که اشاره شد، تفاوت‌ها تو سبک رهبری بزوس و ماسک باعث رویکردهایی متفاوت تو زمینه‌ی بیان اهداف و چشم‌اندازها می‌شن. وقتی که ماسک تو سال ۲۰۰۲، پروژه اسپس‌ایکس رو شروع کرد، هدفش از انجام این پروژه رو ایجاد انقلابی تو زمینه سفر به فضا عنوان کرد. اون از زندگی انسان‌ها توی سیاره‌های دیگه حرف زد. از سفر به مریخ و زندگی تو اونجا گفت و حتی هزینه‌های لازم رو برای این کار تخمین زد. و همه‌ی این‌ها رو علنا اعلام کرد.

بزوس هم که در مقابل ماسک، پروژه بلو اوریجین خودش رو تو سال ۲۰۰۰ تاسیس کرد. اما اولین مصاحبه درباره این پروژه و شرکت، سال ۲۰۰۵ یعنی پنج سال بعد از افتتاح اون صورت گرفت. جف ترجیح می‌ده تا تو سکوت به آزمایش و یادگیری بپردازه و قبل از اینکه به نتیجه‌ و دستاوردی نرسیده اون رو مطرح نمی‌کنه.

بعضی از ابراز کردن ایده‌های بلندپروازانه ایلان ماسک ناراضی هستن و نقدهای زیادی رو بهش کردن. منتقدا معتقدن که این حرکت ماسک یعنی مطرح‌کردن ایده‌ها و ادعاهایی که غیرممکنه، یه کاری بیهودست. وال‌استریت ژورنال گفته تا الان ۲۰ مورد از ادعاهای بلندپروازانه ماسک به جایی نرسیده و ظاهرا تحققشون نشدنی هست. ماسک در جواب به این انتقاد گفته هیچ‌ وقت اون ایده‌هایی رو که امکان تحققشون ممکن نیست رو مطرح نمی‌کنه و به باور اون برای رسیدن به دستاوردهای خوب، باید اونا رو در حد ایده‌ها و دستاوردهای عالی مطرح کرد. اون از اون دسته افرادی هست که معتقدن تلاش برای گرفتن نمره بیست، حداقل تو رو به نمره ۱۸ نزدیک می‌کنه!

جی.بی. استرابِل یکی از ‌بنیان‌گذاران شرکت تسلا و مدیر فنی ارشد این شرکت معتقده ماسک می‌تونه تیمش رو به‌سمت انجام پروژه‌هایی هدایت کنه که حتی تحقق‌شون در مخیله اعضای تیم هم نمی‌گنجه! ایلان معتقده «اگر افراد رو به سمت رویارویی با چالش‌های سخت دعوت کنید، به دستاوردهایی به‌مراتب بیشتر از حد تفکرشون دست خواهند یافت.» اما بیشتر مدیران و رهبران از به‌کارگیری این شیوه‌‌ها خوششون نمیاد. جف بزوس هم اعضای تیم خودش رو به چالش می‌کشه، مثلا تو تیم اجرایی شرکت آمازون، هر رهبر دارای ۲۰ هدف مهمه که برای تحققشون متعهد می‌شه و باید تلاش کنه. اما بزوس و اعضای تیمش، خیلی ساکت‌تر و درون‌گراتر از ماسک هستن چون نمی‌خوان رقبا از برنامه‌ها و اهداف‌شون خبردار بشن. ضمن این که برخلاف شرکت‌های ایلان، آمازون نیازی به جذب سرمایه‌گذار و حمایت‌های بیرون از شرکت نداره.

وقتی که جف بزوس، پروژه شرکت بلو اوریجین رو شروع کرد، برنامه‌ی دقیقی مثل برنامه‌ش برای آمازون نوشته بود. تو این برنامه قید شده بود که: «ما تیم کوچکی هستیم که برای تحقق حضور انسان تو فضا متعهد شدیم و تلاش می‌کنیم.» اون و تیمش با صبوری در جهت رسیدن به اهداف خودشون گام برمی‌دارن و فعالیت‌ها و اقدامات لازم رو به قدم‌های کوچک و معنادار تقسیم می‌کنن و امیدوارن که توی طول مسیر پروژه گسترده‌تر بشه. به‌عقیده‌ی جف حتی ساده‌‌ترین و اولین قدم‌‌ها هم چالش‌هایی هستن که باید به اون‌ها به دقت پرداخته بشه. ضمن اینکه هر قدم باید پایه و اساس فنی و سازمانیِ قدم بعدی رو فراهم کنه.

این رویکرد و برنامه‌ریزی دقیقا در مقابل برنامه‌ریزی ایلان ماسک هست. ایلان روی برنامه‌هایی پرشتاب و موفقیت‌هایی بزرگ و ناگهانی تاکید داره. وقتی که پروژه و شرکت تسلا افتتاح شد، اون این جوری برنامه‌ریزی کرده بود: «هدف ما ایجاد بازاری ماندگار از خودروهای الکتریکی در ابعاد انبوه هست. برای رسیدن به این دستاورد به خلق فناوری‌های مهم و پیشرفته با سرعتی زیاد نیاز داریم.

اما تاکید بزوس بر گام‌های تدریجی هست. درحالی که ماسک به موفقیت‌های آنی و پرسرعت اعتقاد داره.شاید بشه گفت بزوس مثل همون لاک‌پشت معروفه و ماسک خرگوشی هست که تند تند میره و دوست داره سریع به مقصد برسه.

تفاوت در نوع برنامه‌ریزی و بیان اهداف: بازیکنِ تیم یا خودرای؟

با وجود تمام تفاوت‌هایی که تو برنامه‌ریزی و بیان اهداف این دو مدیر بزرگ وجود داره، وقتی که پای عمل به وسط میاد، هر دو گام‌ها و اقدام‌های مختلف رو به بخش‌های کوچک‌‌تر و آزمون‌‌پذیرتر تقسیم می‌کنن.

گفته می‌شه جف بزوس تو جلساتی که با نیروهای خودش داره، آخرین نفری هست که شروع به صحبت می‌کنه. در واقع اون به همه اجازه می‌ده که ایده‌هایشون رو بدون اینکه تحت‌تاثیر ایده‌ها و نظرات خودش قرار بگیرن، به‌طور آزادانه مطرح کنن و در نتیجه حتی اگر با نظر کسی هم مخالف باشه بهش اجازه می‌ده ایده‌ش رو تمام و کمال مطرح کنه. اون معتقده راه‌های متعددی برای رسیدن به جواب مثبت وجود داره و اگر ایده کسی رو نپسنده، باز هم بهش اجازه می‌ده تا روش کار کنه و بعد از آزمون و خطاها بفهمه ایراد‌هایی که از نظر بزوس داره درست بوده یا نه. این ریسک‌پذیری و تست کردن باعث می‌شه نیروها روی ایده‌های خودشون کار کنن و اون رو به حدی مقبول برسونن. بزوس می‌گه، تا الان از ایده‌هایی که در اول «نه» گرفتن و بعد با کار و پژوهش به حد ایده‌آل رسیدن، میلیاردها دلار درآمد کسب کرده.

ایلان ماسک شیوه‌ی متفاوتی رو به کار می‌گیره. همون‌طور که جلوتر گفتم، اون به برهان حرکت باور داره و همیشه ایده‌ها و روش تحققشون رو تو یه برنامه‌ریزی با سرعت بالا مطرح می‌کنه و اگر کسی مخالف ایدش باشه، باید از طریق برهان حرکت، اون رو قانع کنه. اما از اون‌جا که به حساسیت ایده‌ها هم آگاهه و به خوبی می‌دونه اشتباهاتش تو برآوردهای مالی یا ساخت پروژه‌های مختلف ممکنه به قیمت جون آدم‌ها تموم بشه، همه نظرات خودش رو دقیقا زیر ذره‌بین می‌گذاره و همه رو بررسی می‌کنه، در نتیجه، شیوه مدیریت ماسک باعث می‌شه تا نیروهای کار، اهدافی بزرگ در نظر بگیرن و روی اون‌ها به طور دقیق کار کنن.

این تفاوت‌هاست که باعث شده مدیریت و رهبری جف بزوس، با ثبات‌‌تر از ایلان ماسک پیش بره. اعتبار بزوس در زمینه‌ی معرفی خود به عنوان فردی خلاق به‌تدریج صورت گرفته است. اون به مرور زمان با آزمون و سنجش هر گام از فعالیتِ خودش و به کمک داده‌های تحت اختیارش، در مسیر خلاقیت حرکت کرده است.

در مقابل ایلان ماسک با مطرح کردن پرشور ایده‌های جنجالی‌ش تونسته به حمایت و پشتیبانی دیگران دست پیدا کنه. اون پروژه‌هایش را به‌شکلی جذاب و هیجان‌انگیز ترسیم می‌کنه. شاید بگید ایده‌های مهم اون در ذات هم جذاب و باشکوه هستن. اما واقعیت اینه که ماسک حتی برای معرفی ایده‌های عادی خودش هم از این شیوه بهره می‌بره.

در پایان

هرچند که شیوه رهبری بزوس و ماسک تو مدیریت خلاقیت و نوآوری با همدیگه متفاوته. ولی هر دو دستاوردهای مهمی دارن و در شمار برترین رهبران خلاق دنیا قرار می‌گیرن. مسیر حرکت متفاوت این دو فرد در خلال محدودیت‌ها و چالش‌ها نشون می‌ده خلاقیت، فرمول خاصی نداره. چون اگه پای حکمی کلی و روشی مشخص در وسط بود، همه به رهبرایی تاثیرگذار بدل می‌شدن.

منبع

    مطالعه بیشتر...

    اپیزود مرتبط
    ۶#
    جف بزوس - ۲
    اپیزود مرتبط
    ۵#
    جف بزوس - ۱
    اپیزود مرتبط
    ۱#
    ایلان ماسک
    نوشته بلاگ
    داستان جدال ۱۵ ساله جف بزوس و ایلان ماسک، رقابت فضایی غول‌های دنیای تکنولوژی