۶

جف بزوس - ۲

ثروتمند ترین انسان روی زمین

بشنویم

ششمین قسمت بایوکست، مربوط به بخش دوم زندگی ثروتمندترین فرد حال حاضر روی زمینه. کودکی باهوش و با استعداد که با برنامه‌ریزی و تلاش، به بزرگترین کارآفرین جهان تبدیل شد. زندگی آقای بزوس خیلی مفصل و طولانی بود. همین باعث شد برای اولین بار، داستان رو توی دو قسمت منتشر کنم. پیشنهاد می‌کنم قبل از این قسمت، قسمت ۵ رو بشنوید چون این قسمت در ادامه‌ی اون قسمته.

از کجا بشنویم؟

بخوانیم

خب توی قسمت قبل از روزهای قبل از تولد جف شروع کردم، از دوران کودکی و نوجوونیش گفتم. از کار کردنش توی مک دونالدز و دوران دانشجوییش. از کارهایی که قبل از شروع استارت‌آپش انجام داد و این که چطور آمازون رو راه‌اندازی کرد و چرا اسمش رو آمازون گذاشت. و بالاخره از این که چطور اون رو به یه شرکت بزرگ و مشهور توی جهان تبدیل کرد. اما همون‌طور که آخر قسمت قبل هم گفتم، زندگی آقای بزوس هنوز تموم نشده. دور و بر جف کلی مسائل حاشیه‌ای و متفرقه هست. که کم هم نیستن! در ادامه می‌خوام به طور مفصل درمورد همه‌ی این مسائل صحبت کنم. توی این بخش ۲۰ مورد رو آماده کردم که براتون می‌گم: ۱. خنده‌های مزاحم خنده‌های جف خیلی معروفه و تبدیل شده به یه برند خاص خودش. اون جوری که کله‌ش رو میده عقب، چشماش رو می‌بنده و از ته دل می‌خنده. حتی راجع به چیزهایی که شاید به نظر خیلی‌ها اصلا خنده‌دار نیست. ولی انگار واسه اون خیلی موضوع جذابیه! تعریف می‌کرد تمام عمرش از این خنده‌های از ته دل داشته و داره. می‌گفت تو یه دوره‌ای برادر و خواهرش اصلا نمی‌تونستن هیچ فیلمی رو باهاش ببینن. چون رو مخشون بوده و واقعا نمی‌دونستن که چرا این‌قدر می‌خنده! حتی تعریف می‌کرد دیگه نذاشتن از کتابخونه‌ی مدرسه استفاده کنه. چون بیش از حد و با صدای بلند تو کتابخونه می‌خندیده. جف میگه کلا دلیل خاصی نداره. من خیلی راحت می‌خندم. افرادی که منو می‌شناسن اینو به خوبی می‌دونن.

اما ظاهرا پشت این شخصیت خوش‌خنده، شخصیت دیگه‌ای هم نهفته‌س! خیلی‌هایی که با جف کار می‌کنن، اونو یه مرد باهوش و یه کسی می‌دونن که از زمان خودش خیلی جلوتره. ولی اون، برای کارمنداش خیلی سخت‌گیری می‌کنه. میگن اگه یکی از کارمندای آمازون نتونه خواسته‌های جف رو انجام بده، با بدترین توهین‌های دنیا مواجه میشه. یعنی جف جوری عصبانی میشه که تمام رگ‌های صورتش میزنه بیرون. معمولا بهشون میگه: «چرا داری زندگی منو تلف می‌کنی؟» یا این‌که «متاسفم، نمی‌دونم امروز قرص‌های حماقتم رو خوردم یا نه»! حالا جلوتر درمورد انتقاداتی که به آمازون میشه (که این مساله بخش مهمی ازشه) بیشتر صحبت می‌کنم. جف دوست داره زود بخوابه و زود بیدار بشه. صبح زود صبحانه رو با بچه‌هاش بخوره. قبل از این که برن به مدرسه. روزنامه بخونه و قهوه‌ش رو با آرامش بخوره. زمان براش خیلی مهمه و دوست داره همه چیز سر جاش باشه. به خاطر همین، اولین جلسه‌هاش رو همیشه برای ساعت ۱۰ تنظیم می‌کنه تا به اون کارهای صبح و قبل از شروع کارش برسه. البته میگه این بخاطر اینه که سیستم شرکتش روی روال افتاده و دیه نیاز نیست خودش هر دقیقه بالا سر کارمنداش باشه. ولی اگه یه استارت‌آپ بود قضیه خیلی فرق می‌کرد. یه چیز جالبی که من از جف دیدم مصاحبه‌های شبیه به همش هست! چندتا مصاحبه با فاصله زمانی متفاوت دیدم که جف دقیقا همون حرفا رو می‌زد. حتی یه ذره هم تغییرشون نداده بود! توی ۴ تا تجربه قبلیم برای بایوکست، اصلا با همچین چیزی روبرو نشده بودم! ولی انگار جف یه متن از قبل آماده کرده، توی هر مصاحبه‌ای مثلا از زندگی شخصیش یا گذشته‌ش می‌پرسن، دوباره همون حرفا رو تکرار می‌کنه! جالبه طوری هم این حرفا رو می‌زنه انگار دفعه اوله داره میگه. با همون حس و حالت چهره! نمی‌دونم اینو باید مزیت بدونم یا عیب! آیا حرف تازه‌ای برای گفتن نداره؟ یا این که خیال خودش رو راحت کرده. یه محتوایی رو انتخاب کرده، همه‌جا از قصد همون رو تعریف می‌کنه تا دیگه ذهنش رو درگیر این موضوعات نکنه. نمی‌دونم!

۲. زندگی در فضا این قسمت رو که می‌خوام تعریف کنم، یاد مدرسه ابتدایی میوفتم. از هرکی می‌پرسیدی می‌خوای چیکاره بشی، می‌گفت خلبان یا دکتر. حالا هم انگار هرکی پولدار میشه، اولین فکرش رفتن به فضاس. جف از ۵ سالگی خیلی درمورد فضا کنجکاو بود و همش تو فکرش بود. درست مثل ایلان ماسک. اون میگه اگه ما تو زمین بمونیم، تمدن ما به سکون میره و من دوست ندارم نوه و نتیجه‌ی ما تو چنین تمدنی زندگی کنن. چون این خیلی تحقیربرانگیزه. زندگی اونا باید داینامیک و پویا باشه. و این با رفتن به فضا امکان‌پذیره. قبلا هم گفتم موقع فارغ‌التحصیلیش از دبیرستان تو یه سخنرانی گفته بود دوست داره هتل‌ و مراکزی تفریحی تو فضا بسازه. جف برای محقق شدن این ایده‌های فضاییش، سال ۲۰۰۰ کمپانی بلو اوریجین رو توی شهر کنت ایالت واشینگتون تاسیس کرده. فعالیت این شرکت تو روزهای ابتدایی به صورت مخفی و سری بود. اما خبرهای رسمی در مورد بلو اوریجین از سال ۲۰۰۳ به بیرون درز کرد. اونم وقتی که جف تصمیم گرفت یه سری زمین برای گسترش فعالیت‌های شرکتش تو غرب تگزاس بخره. ولی اون روز یه اتفاق خطرناک افتاد! این زمین‌هایی که جف می‌خواست ببینه مسیر رفت و آمدش یکم سخت بود. بهش گفتن باید یه بخشی رو با اسب بری. ولی ترجیح داد با هلیکوپتر بره تا کارش سریع‌تر انجام بشه. سوار هلیکوپتر شدن و فرود اومدن. همون اول، راهنمای پروازشون نگران بادهای شدیدی که میومد بود. بهشون گفت باید خیلی سریع اون‌جا رو ترک کنن. ولی بزوس چون می‌خواست توی همون روز خاص کارشو انجام بده، قبول نکرد. باد به قدری شدید بود که می‌تونست هلیکوپتر رو از زمین بکنه. پره‌های هلیکوپتر از شدت باد تکون می‌خورد. جوری که فکر می‌کردی روشنه! وقتی راه میوفتن خلبان کنترلش رو از دست میده. ولی هر طور شده به خیر می‌گذره! جالبه که جف خودش رو از تک و تا ننداخته بود و از اون خنده معروفاش کرده بود. گفته بود مثل اینکه واقعا باید سوار اسب می‌شدیم! در واقع خبر این حادثه‌ی هلیکوپتری بود که باعث شد منابع خبری کنجکاو بشن جف زمین برای چی می‌خواد؟! بعد فهمیدن برای آمازون نیست و برای یه چیز دیگه‌س. بالاخره اولین خبرها و مصاحبه‌های رسمی در مورد بلو اوریجیسن، از سال ۲۰۰۵ منتشر شد. این شرکت با ۵ نفر کارمند شروع کرد و تا سال ۲۰۱۳، تعداد کارمنداش ۲۵۰ نفر بود. آخرین آماری هم که گرفتم برای آوریل ۲۰۲۰، یعنی همین ماهه که تعدادشون شده بیشتر از ۲۵۰۰ نفر. جف سال ۲۰۱۱ تو یه مصاحبه‌ای هدف اصلی تاسیس این شرکت رو، گسترش توریست فضایی عنوان کرد. اون هم از راه کم کردن قیمت فضاپیماهای مسافربر و افزایش امنیتشون. بلو اوریجین می‌خواد توی فضا یه سری شهرک، مرکز تفریحی و هتل با ظرفیت ۲ میلیون نفر احداث کنه. جف آرزو داره زمین خالی از سکنه بشه. پس می‌خواد یه جورایی تبدیلش کنه به یک پارک تفریحی. تا پاک و خلوت بمونه.

اسم بلو اوریجین از ترکیب کلمه‌ی Blue به معنی زمین (که به سیاره‌ی آبی معروفه) و کلمه‌ی Origin به معنی منشا و خاستگاه اومده. در کل میشه بلو اوریجین رو «خاستگاه آبی» یا همون «کره‌ی زمین» تفسیر کرد. دلیل این اسم‌گذاری اینه که سیاره‌ی ما یک سیاره‌ی آبیه و ما باید این سیاره رو حفظ کنیم. باید صنایع آلاینده رو از زمین دور کنیم و دسترسی آدم‌ها رو به فضا فراهم کنیم. حتی اگر به عمر ما قد نده. جف میگه پلن B یا راه دیگه‌ای برای زمین وجود نداره و این تنها راهمونه. یه جا می‌گفت برای هزاران هزار سال، زمین بزرگ و بشریت واقعا كوچیك بود. ولی این دیگه درست نیست. ما باید رشد جمعیت و مصرف سرانه انرژی رو در نظر بگیریم و بدونیم این‌طوری دیگه نمیشه روی زمین ادامه داد و باید یه جای دیگه رو برای زندگی انتخاب کنیم. اون یه آماری می‌داد از درصد رشد مصرف انرژی که چقدر داره به طور سالانه میره بالا. بعد نتیجه می‌گرفت ما در آینده به انرژی خیلی خیلی بیشتری نیاز داریم. می‌تونیم زمین رو از پنل خورشیدی پر کنیم و خودمون بریم تو فضا زندگی کنیم. در جواب این که چرا زمین رو پر از پنل خورشیدی کنیم و خودمون بریم؟ خب می‌تونیم جای دیگه پنل بذاریم و خودمون اینجا بمونیم؛ میگه ما ربات‌های محقق به همه سیارات منظومه شمسی فرستادیم و هیچ‌جا مثل زمین برای این کار مناسب نبوده. برخلاف ایلان ماسک که روی ارسال انسان به مریخ تمرکز کرده، جف تمرکزش روی ارسال انسان به ماهه. یکی از دلایلش هم نزدیک‌تر بودن ماه نسبت به مریخه. میگه بلند کردن یک جسم تو کره ماه ۲۴ برابر انرژی کمتری نسبت به زمین احتیاج داره. پس این می‌تونه مصرف انرژی‌مون رو پایین بیاره. توی یکی از مصاحبه‌هاش به ایلان ماسک تیکه هم می‌ندازه! میگه:

دوستان من میگن می‌خوان برن مریخ. ولی من بهشون میگم قبلش برای اولین بار، برای یک سال برید بالای کوه اورست! چون در مقایسه با مریخ، اون‌جا یک بهشت واقعیه!

کاری که توی بلو اوریجین انجام میشه، برای جف تو درجه اول اهمیته. اکثر سرمایه‌گذاری‌های بلو اوریجین توسط خود جف انجام می‌شه. اون گفته از آوریل ۲۰۱۷، هر سال یک میلیارد دلار از سهام آمازون رو برای سرمایه‌گذاری تو بلو اوریجین به فروش می‌رسونه. جف سال ۲۰۱۶ گفت می‌خواد گردشگری فضایی رو به‌عنوان صنعتی جدید مطرح کنه و به این نکته اشاره کرد که میشه فضا و پرتاب موشک رو به کمک توریسم و گردشگری، به اوج خودش رسوند. این شرکت بیشتر از ۱۰ ساله که داره روی ارسال انسان به فضا کار می‌کنه و برنامه داره امسال یعنی تو سال ۲۰۲۰ این کار رو انجام بده.

۳. ماه، یا مریخ؟ جف بزوس و ایلان ماسک که شخصیت اولین قسمت بایوکست بود رو خیلی با هم مقایسه می‌کنن. یکی از دلایلش هم فعالیت هر دو تو زمینه‌ی فضا هست. اما ایده‌هاشون باهم متفاوته. مثلا گفتم که، برخلاف ایلان که تمرکزش روی مریخه، جف روی کره ماه تمرکز داره. ظاهرا اوایل باهم دوست هم بودن اما سر یه سری مسائل باهم به مشکل خوردن و الآن یکم بینشون شکر آبه! قصد دارم اولین مقاله‌ای که توی سایت بایوکست بذارم، یه مقاله‌ای در این رابطه باشه. سایت بایوکست تو راهه و خیلی زود راه میوفته. پس دعوتتون می‌کنم برید این مقاله رو توی سایت بایوکست به آدرس www.biocastpodcast.ir بخونید.

۴. نجات روزنامه‌ی واشینگتون پست یکی از سرمایه‌‌‌گذاری‌های مهم بزوس تو این سال‌ها، خریدن امتیاز روزنامه‌ی واشنگتون پست بوده. چیزی که سال ۲۰۱۳ اتفاق افتاد. واشنگتن پست بعد از چیزی حدود یک قرن که در مالکیت خانواده گراهام بود، حالا متعلق به این میلیاردر آمریکاییه. جف هیچوقت اصلا به خریدن روزنامه فکر نکرده بود. اما خیلی اتفاقی پاش به این صنعت باز شد. روزنامه‌ی واشینگتون پست توی سال ۲۰۱۲ و این حدودا، به مشکل مالی خورده بود و حتی خطر تعطیل شدن این روزنامه که از ۱۸۷۷ چاپ می‌شد وجود داشت. دونالد گراهام ۱۵ سالی بود که با جف یه دوستی دورادوری داشت. ایشون از حدود ۴۰ سال قبلش صاحب امتیاز این روزنامه بود. وقتی روزنامه رو این‌طوری در خطر دید تصمیم گرفت پیشنهاد خرید اونو به جف بده. جف اولش کاملا مخالف بود؛ چون واقعا هیچی در مورد روزنامه‌ها نمی‌دونست. اما گراهام با یه سری صحبت جف رو راضی کرد. بهش گفت اصلا مهم نیست چیزی راجع بهش بدونی؛ چون اینقدر آدم‌های با استعدادی اون‌جا هست که نیازی نیست صاحب امتیاز، صنعت رو بفهمه. جف بعد از یکم مشورت و فکر، یه ایده‌ای به ذهنش اومد. اونم توزیع رایگان روزنامه توی اینترنت به صورت جهانی بود. همین ایده باعث شد تا تصمیم یره واشنگتون پست رو بخره. ۶ اکتبر ۲۰۱۳، جف بزوس با پرداخت ۲۵۰ میلیون دلار بصورت مستقل از آمازون، امتیاز روزنامه‌ی مشهور و قدیمی آمریکا یعنی واشینگتون پست رو خرید. جف تغییری توی تیم مدیریتی و خبری روزنامه نداد و فقط توی بیزینس پلن یه تغییراتی داد. حالا بعد از بیشتر از ۶ سال، واشنگتون پست خیلی سودآور شده و اتاق خبرش در حال رشده. این حرکت جف برای خرید یه روزنامه، اونم در این حدِ شهرت، برای همه خیلی عجیب بود. چون جف کلا کسی بود که معمولا از خبر و سیاست فرار می‌کرد و همیشه خودش رو از روزنامه نگارا دور نگه می‌داشت. چون می‌ترسید حریم شخصیش درگیر این مسائل بشه. اما احتمالا بدونید یا بتونید حدس بزنید که وقتی پای یکی به سیاست باز بشه، دیگه نمی‌تونه از یک سری مسائل دوری کنه. حالا جلوتر بیشتر در این مورد میگم. به غیر از روزنامه واشینگتون پست، جف روی چندتا چیز دیگه هم سرمایه‌گذاری کرده. از سرمایه‌گذاری‌های مهم آقای بزوس می‌تونیم به خرید یه بخشی از سهام شرکت‌های گوگل، اوبر، توییتر، چند شرکت در حوزه‌های سلامتی و ژنتیک با هدف افزایش طول عمر انسان، تحقیقات زیستی، بازی‌های آنلاین و کلی شرکت دیگه اشاره کرد. سرمایه‌گذاری‌های شخصی و امور خیریه آقای بزوس از طریق شرکت Bezos Expeditions انجام میشه.

۵. جمال خاشقچی و جف بزوس یه داستانی همین چند ماه پیش اتفاق افتاد که خیلی عجیب و غریب بود. خبر اومد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان، موبایل جف بزوس رو هک کرده! برای بررسی این موضوع باید یکم برگردیم عقب و بریم به داستان قتل مشهور خبرنگار عربستانی، جمال خاشقچی. قضیه از این قرار بود که جف بزوس و بن‌سلمان ۵ ماه قبل از این‌که جمال خاشقچی کشته بشه با هم دیدار می‌کنن و یه شامی می‌خورن، گپی می‌زنن و شماره رد و بدل می‌کنن. و ظاهرا تو واتس‌اپ با هم در ارتباط بودن. به یه روایتی که یه جا خوندم، بعد از چند وقت یه عکس از جف با یه خانومی میاد بیرون که نشون میده اینا با هم رابطه‌ی مشکوک داشتن و بعد یه سری داستان برای رابطه‌ی جف و همسرش اتفاق میوفته که بهش می‌رسیم حالا. بعضیا می‌گن انتشار این عکس‌ها کار بن‌سلمان بوده. میگن با واتس‌اپ یه سری بدافزار فرستاده به گوشی جف و تونسته گوشیش رو هک کنه. حالا هدفش از این هک کردن چی بوده؟ اینجاست که پای جمال خاشقچی میاد وسط! گفتم که جف بزوس صاحب روزنامه‌ی واشنگتون‌پسته. جمال خاشقچی هم از خبرنگارای این روزنامه بوده. پس در واقع خاشقچی جزو کارمندای جف بوده و ظاهرا در ارتباط هم بودن. داستان خاشقچی رو احتمالا دیگه همه می‌دونید. جمال خاشقچی، خبرنگار منتقد دولت عربستان توی روزنامه‌ی واشینگتون‌پست بود. این آقای خاشقچی، اکتبر ۲۰۱۸، یعنی بیشتر از یک سال پیش، میره توی سفارت عربستان توی استانبول و دیگه بیرون نمیاد! اون موقع داستان خیلی زیاد بود و کلی حرف و حدیث و اینا بود که چی شده و چه بلایی سرش آوردن و اینا. که خب ما به ایناش کاری نداریم. احتمالا خودتون می‌دونید دیگه. بعد از این داستان، جف برای خاشقچی ختم می‌گیره و تو صفحه‌ش یه عکس براش می‌ذاره.

حالا فرضیه اینه که تو فاصله‌ی این ۵ ماهه، بن‌سلمان برای ردیابی و گرفتن اطلاعات از جمال خاشقچی، دستور هک گوشی جف رو داده. البته وزیر امور خارجه‌ی عربستان این مساله رو تکذیب کرده. ضمن این‌که گوشی جف آیفونه. تا به حال هم خبری نبوده که کسی بتونه گوشی آیفون رو با بدافزار و این جور حرکتا هک کنه. واتس‌اپ هم که همیشه مدعیه شبکه‌ش کاملا امنه و از این خبرا توش اتفاق نمی‌افته. جف هم اصلا تایید نکرده این موضوع رو. ولی خب سیاسته دیگه. معلوم نیست آخر این داستان به کجا رسید. که آیا این فقط فیک نیوزی برای خراب کردن بن‌سلمان بوده یا واقعا این اتفاق افتاده ولی بخاطر خراب نشدن اپل و فیسبوک (که صاحب واتس‌اپه) خیلی بهش نپرداختن؛ یا چی! آخرین اتفاقی که افتاده یه عکسی بوده که آخرای ژانویه ۲۰۲۰، یعنی حدودا ۳ ماه پیش، جف توئیتش کرد. این عکسه، برای اکتبر ۲۰۱۹ هست. اونم وقتی که جف رفته بود استانبول و توی مراسم اولین سالگرد جمال خاشقچی شرکت کرده بود. کپشن هم نداشت عکس و فقط نوشته بود هشتگ جمال! جف این عکس رو دقیقا یک روز بعد از این پست کرد که از طرف سازمان ملل، احتمال دست داشتن محمد بن سلمان توی این ماجرا در دست بررسی قرار گرفت. حتما اگر خبر جدیدی در این مورد منتشر بشه توی صفحه‌های بایوکست اعلام می‌کنم.

۶. پولدارترین فرد جهان بعد از این‌که تو سال ۱۹۹۷ آمازون به بازار سهام عرضه شد، جف تقریبا یک شبه به یک میلیونر تبدیل شد. میلیون به دلار! اون سال ۱۹۹۹ با ۱۰.۱ میلیارد دلار وارد لیست میلیاردرهای مجله‌ی فوربز شد. از اون به بعد، روند سرمایه‌ی جف رو به رشد بوده. اما اگر به نمودار ارزش دارایی‌های جف نگاه کنیم، متوجه می‌شیم که اتفاق اصلی از سال ۲۰۱۵ افتاده. وقتی که با بیشتر از ۵۰ میلیارد دلار به یکی از ۱۰ فرد ثروتمند جهان تبدیل شد. بعدش دیگه نمودار تقریبا بصورت تصاعدی طوری بالا رفت که فقط ۲ سال بعد توی جولای ۲۰۱۷، جف با بیشتر از ۸۵ میلیاد دلار، به ثروتمندترین فرد جهان تبدیل بشه. بعدش دیگه با یه روند عجیبی و غزیبی رشد رو ادامه داد! تا حدی که ۴ ماه بعد، تو نوامبر ۲۰۱۷، اون به اولین شخصی تو تاریخ تبدیل شد که ارزش دارایی‌هاش به دلار، ۱۲ رقمی میشه! یعنی بیشتر از ۱۰۰ میلیارد دلار! این روند تا سپتامبر ۲۰۱۸ ادامه داشت و ارزش دارایی‌های جف به رقم عجیب و غریب ۱۶۶ میلیارد دلار رسید. جولای ۲۰۱۸ که این عدد روی ۱۵۰ میلیارد دلار بود، اعلام شد ارزش دارایی‌هاش به حدیه که می‌تونه به تنهایی کل بازار سهام نیجریه، مجارستان، مصر، لوگزامبورگ و ایران رو بخره! البته این روند کم کم رو به کاهش گذاشت و بعد از فراز و نشیب‌های زیاد الآن به بیشتر از ۱۲۶ میلیار دلار رسیده. ولی در کل طی یک سال گذشته کمترین عددش ۱۰۵ بوده. نفر دوم لیست بعد از آقای بزوس با ۱۲۶ میلیارد، بیل گیتسه که بر اساس آمار سایت فوربز ۱۰۷ میلیارد دلار سرمایه داره. شاید جالب باشه بدونید که ایلان ماسک نفر ۲۸م لیست با ۳۰ میلیارد دلار هست.

این سرمایه‌ی جف، جمع کل ارزش بلو اوریجین و واشینگتون پست، به علاوه‌ی حدود ۱۱% از سهام آمازونه. البته جف حدودا ۱۶% سهام آمازون رو داشت که بیشتر از ۴ درصدش رو در جریان جداییش از همسر سابقش تقدیم مکنزی بزوس کرد. که حالا جلوتر دقیق توضیح میدم این داستان رو. رشد عجیب دارایی‌های جف، بیشتر بخاطر رشد قابل توجه و مثال‌زدنی آمازون تو سال‌های قبل بوده. فقط توجه کنید که توی سال ۲۰۱۹ آمازون ۲۸۱ میلیارد دلار درآمد داشته! ارزش دارایی‌های آقای بزوس الآن به تنهایی بیشتر از ۰.۵% تولید ناخالص ملی ایالات متحده رو تشکیل میده! بعید می‌دونم به این راحتی‌ها کسی بتونه بالاتر از جف توی این لیست قرار بگیره. چون لازمه‌ی همچین چیزی، قرارگرفتن بالاتر از کمپانی عظیمی به نام آمازونه که داره با ایده‌های کم‌نظیرش همه‌ی بازارها رو قبضه می‌کنه.

۷. پولداری که خیّر نیست شاید براتون جالب باشه بگم مردی که اینقدر پول داره که اگر روزی ۲۸ میلیون دلار هم هزینه کنه به هیچ جاش بر نمی‌خوره، خیلی اهل کمک به خیریه‌ها نیست. جف بیشتر داراییش رو خرج بلو اوریجین می‌کنه و واقعا هیچ ایده‌ای نداره که چه‌جوری می‌تونه به مردم کمک کنه! این هیچ ایده‌ای نداشتن تا حدیه که سال ۲۰۱۷ یه توئیت کرد و از مردم پرسید چی کار باید بکنه تا یه آدم خیرخواه باشه. سایت AOL چند وقت پیش تو یه مقاله‌ای چهار فرد اول لیست ثروتمندترین‌های آمریکا رو از این نظر با هم مقایسه کرده بود. این چهار نفر، جف بزوس، مارک زاکربرگ، بیل گیتس و وارن بافت هستن. طبق این مقاله بزوس با وجود اینکه مرد شماره ۱ این لیسته، ولی تو امور خیریه هیچ رتبه‌ای نداره. اون تنها کسی توی این لیسته که هنوز تعهد به افراد بی‌بضاعت و کمک به مردم رو امضا نکرده. تعهدی که بسیاری از ثروتمندای جهان برای استفاده از پولشون تو هدف‌های انسان‌دوستانه امضا می‌کنن. اما اگر بخوایم یکم منصفانه باشیم، جف همچین آدم خسیسی هم نیست! بعد از همون توئیتی که گفتم، یه چیزی حدود ۴۷۰۰۰ تا ایده برای کمک خیرخواهانه به دستش رسید. خیلی‌ها اومده بودن و اعلام آمادگی کردن که توی این راه کمکش کنن. خیلی‌ها برای کمک به بی‌خانمان‌ها علاقه‌مند بودن. در نهایت نظر خود جف به سمت کمک برای انجام تحصیلات ابتدایی رفت. چون معتقده یادگیری اصولی دوره‌ی ابتدایی برای تبدیل شدن به یک متخصص در آینده خیلی مهمه. این کمک هزینه، به محله‌های کم درآمد می‌رسه تا بچه‌های اون‌ها از تحصیلِ به موقع عقب نیوفتن. هدف جف اختصاص ۲ میلیارد دلار برای این مساله بود. این در حالیه که بیل گیتس از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶ مبلغ ۴۱.۳ میلیارد دلار برای کمک‌های بشردوستانه خرج کرده! به همین خاطره که خیلی‌ها معتقدن جف این فعالیت‌ها رو فقط بخاطر فشار‌ها از طرف افکار عمومی انجام داده. البته بعضی‌ها هم این‌طور میگن که درسته جف مستقیما به موسسات خیریه کمک نمی‌کنه؛ ولی تاثیری که روی زندگی خیلی‌هامون گذاشته، خودش یه کمک بزرگ به بشر بوده. جدیدترین کمک جف هم دوباره مربوط به مساله‌ی ویروس کروناس. آمازون یه «صندوق امداد» داره که برای مشکلات احتمالی‌ای که برای کارمندش پیش میاد بهشون کمک کنه. حالا اولش، این شرکت اعلام کرد هر کسی دوست داره می‌تونه بیاد برای «صندوق امداد آمازون» پول بریزه. اما بعد انتقادات خیلی زیاد شد. که آقا جان! شما شرکتی هستی با ارزش ۱ تریلیون دلار؛ مدیرعاملت ثروتمندترین فرد جهانه که حدود ۱۲۲ میلیارد دلار ثروت داره؛ سال ۲۰۱۸ حدود ۱۱ میلیارد دلار درآمد داشتی و یک دلار هم مالیات ندادی؛ حالا برای کمک به کارکنانت درخواست کمک مردمی می‌کنی؟! این‌جا بود که یکی از سخنگوهای آمازون اومد توضیح داد که: «ما درخواست کمک مردمی نکردیم! «صندوق امداد» ما از همون اول با ۲۵ میلیون دلار بودجه راه‌اندازی شده و گفتیم اگر دوست دارید، می‌تونید به این صندوق هم کمک کنید.» اما چند روز بعد جف خودش یه پست اینستاگرامی گذاشت که با «تئودور آدهانوم»، رئیس سازمان بهداشت جهانی، یه تماس تصویری داشته و اون‌جا گفته AWS ۲۰ میلیون دلار بودجه کنار گذاشته که زیرساخت‌های WHO رو حمایت کنه تا مشکلی به وجود نیاد. همچنین زیرساخت‌های لجستیک شرکت برای رسوندن کیت‌های خونگی تشخیص کرونا برای افرادی که احتیاج دارن کاملا آماده‌س و هر کمکی بخوان ارائه میشه.

۸. ۵۰ سال دوری پدر از پسر وقتی جف ۱۰ ساله بود، پدر و مادرش اون رو نشوندن تا بزرگترین راز زندگیش رو بهش بگن. همین داستان پدر و، پدرخونده‌ش رو. اما بعد از این که جف متوجه شد مایک پدر اصلیش نیست، رفتار و تفکراتش تغییر خاصی نکرد. اون مایک رو به عنوان پدرش قبول کرده بود و اون رو یه پدر پرتلاش می‌دونست که خانواده‌ش براش مهمه. هنوز هم حس خاصی نسبت به پدر اصلیش نداره و تو یه مصاحبه‌ای گفته فقط زمانی به یادش میوفته که می‌خواد برای دکتر فرم پر کنه. اما «تد جورکنسن» پدر اصلی جف الآن کجاست؟ چند سال پیش وقتی برد استون، نویسنده‌ی کتاب «فروشگاه همه چیز»، برای نوشتن از گذشته‌ی جف، دنبال پدر بیولوژیکیش می‌گشت، رد آقای جورکنسن رو گرفت و اون رو توی یه مغازه‌ی دوچرخه‌فروشی تو شهر گلندیل ایالت آریزونا پیدا کرد. یه پیرمرد ۶۹ ساله، که ازدواج کرده ولی بچه‌ی دیگه‌ای نداره. آقای جورکنسن انگار تو زندگیش فقط همین دوچرخه‌فروشی رو داشت و اصلا از پسرش هم هیچ خبری نداشت. حتی نمی‌دونست زنده‌س یا مرده! دفعه آخری که تد پسر خودش رو دید، جف فقط ۳ سالش بود. تو قسمت قبل تعریف کردم دیگه؛ فقط ۱۷ ماه از ازدواج جکلین گیس و تد جورکنسن گذشته بود که جکلین از تد خواست اون و پسر چند ماهه‌ش رو تنها بذاره و بره سراغ همون رفیق‌بازی و مشروب خوردنش! اوایل تد یه ذره پول داشت و هنوز خرجی خیلی مختصری برای جکلین می‌فرستاد. اما کم کم این خرجی هم قطع شد و این، پایان ارتباط تد با همسر سابق و پسرش بود. وقتی جکلین با میگل بزوس ازدواج کرد، تد رضایت داد تا نام خانوادگی پسرش به بزوس تغییر کنه و فقط برای یه امضای رضایت پیش اون‌ها رفت. چند وقت بعد که با کلی زحمت، شماره‌ی جف و مادرش رو پیدا کرد و ازش خواست که جف رو ببینه، مادره مخالفت می‌کنه. میگه دیگه هیچ‌وقت راجع به مسائل مربوط به جف دخالت نکن. دیگه هم سعی نکن باهامون تماس بگیری. تا چند سال بعد کلمه‌ی «بزوس» یاد تد مونده بود. اما دیگه اون رو هم فراموش کرد. اون یه مدت بعد نوشیدن رو ترک کرد، خودش رو جمع و جور کرد و ازدواج کرد. ولی دیگه بچه‌دار نشد. حالا، بعد از بیشتر از ۵۰ سال، یه نفر اومده تو مغازه‌ش و میگه «سلام، شما تد جورکنسن هستید؟ جف بزوس رو می‌شناسید؟!» جف بزوس کیه اصلا؟! تد اصلا چیزی از اون زمان یادش نمی‌اومد. نویسنده‌هه کلی حرف زد و رو حافظه‌ی تد کار کرد تا پیرمرد کم کم گذشته‌ش رو یادش اومد. نویسنده، عکس جف رو بهش نشون داد و گفت «این پسرتون جف بزوسه و الآن صاحب یکی از بزرگترین شرکت‌های جهانه.» تد یهو جا خورد! احساساتی شد و پرسید: «ینی هنوز زنده‌س؟!» ولی کاش یادش نمی‌اومد اصلا! اون نمی‌دونست پسرش الآن یکی از پولدارترین افراد جهانه. معلوم نیست با چه بدبختی‌ای توی این ۵۰ و خرده‌ای سال زندگی کرده بود. به خصوص تو این ۲۰-۳۰ سال که پسرش میلیاردها دلار پول تو حسابش داشت. اما از کجا معلوم اگر مادر جف می‌ذاشت پسرش کنار این پدرش بزرگ بشه، اصلا الآن آمازونی وجود می‌داشت و اصلا جف به همچین شهرتی رسیده بود؟! آقای جورکنسن یه جا گفته بود «من همیشه واسم سوال بود که الان چه اتفاقی برای جف افتاده و الآن داره چی کار می‌کنه. ولی بعد به نقطه‌ای رسیدم که فکر کردم اون مدت زیادیه از بین رفته. جف تنها بچه من بود. آخرین باری که اونو دیدم خیلی کوچیک بود و هنوز پوشکش می‌کردن.» اون میگه پدر و همسر خوبی نبوده و الآن تنها خواسته‌‌ش اینه که فقط می‌خواد اون رو به عنوان پسرش ببینه. میگه: «فقط دوست دارم اون منو به عنوان پدرش قبول کنه. به غیر از این، چیزی ازش نمی‌خوام. نمی‌خوام اونو از مادر و پدرخونده‌ش دور کنم. فقط دوست دارم ببینمش.» ولی تا همین الآن اون هنوز به آرزوش نرسیده و اونا هیچ‌وقت همدیگه رو ندیدن. به نظر هم نمیاد جف حاضر بشه بره ببینتش.

۹. رویای آمریکایی توی قسمت قبل بهتون گفتم که قضیه‌ی پدرخونده‌ی جف جالبه. آقای «میگل بزوس»، سال ۱۹۶۲ تو سن ۱۶ سالگی تنهایی از کوبا مهاجرت می‌کنه آمریکا. در واقع والدینش به خاطر این که بچه‌شون بتونه آینده بهتری داشته باشه، بین هزاران پناهجوی نوجوون دیگه، اونو فرستادن فرودگاه. میگل با کل داراییش که فقط ۳ تا پیرهن، ۳ تا شلوار، یک جفت کفش و یک ژاکت دست‌دوز بود، سوار هواپیما شد. ۴۵ دقیقه بعد، میگل بزوس بدون این‌که بتونه انگلیسی صحبت کنه تو فرودگاه میامی پیاده شد. در واقع تنها کلمه‌ی انگلیسی‌ای که میگل بلد بود همبرگر بود! البته میگل اسم اسپانیایی ایشونه و جف اینا مایک صداش می‌کنن. گفتم که، تا ۱۰ سالگی جف نمی‌دونست مایک پدر اصلیش نیست و از شنیدن این مساله هم ناراحت نشد. چون قلبا مایک رو دوست داشت و همیشه هم همه‌جا این نکته رو گفته و میگه که اصلا نه خجالت می‌کشه و نه این داستان رو پنهون می‌کنه. مهم اینه که مایک براش مثل یه پدر واقعی بوده. حالا اصلا پدر و مادر میگل واسه چی بچه‌شون رو فرستادن آمریکا؟ اونا بخاطر تصور مبهمی که از آینده‌ی پسر نوجوون‌شون توی دوران بعد از انقلاب داشتن، ۳ سال بعد از پیروزی انقلاب چه‌گوارا و فیدل کاسترو توی کوبا، تصمیم گرفتن اونو راهی آمریکا کنن. مادر میگل، از دستمال‌های تنظیف و کمی بافتنی که داشت با کمک دخترش یه ژاکت برای پسرش بافت. چون فکر می‌کرد آمریکا همیشه خیلی سرده و پسرش یه ژاکت ضخیم احتتیاج داره. اتفاقا این ژاکته رو هنوزم داره! مادر و پدر میگل حق نداشتن با پسرشون تا فرودگاه برن. پس اونو سوار ماشین کردن و تنهایی فرستادنش. میگل سه هفته تو اردوگاه پناهندگان متکمبا (Matecumbe) تو فلوریدا بود. بعدا رفت ویلمینگتون تو ایالت دلاویر تو شرق آمریکا تا بره دبیرستان. همون جایی که بورسیه تحصیلی گرفت تا به کالج البوکرکی بره. و تو البوکرکی بود که با یه زن ۲۱ ساله آشنا شد که یه پسر ۳-۴ ساله داشت. همین جف خودمون. اون موقع میگل (که گفتم، تو آمریکا مایک صداش می‌کردن)، ۲۲ سالش بود. میگل و جکلین تو آوریل ۱۹۶۸ با هم ازدواج کردن. میگل حضانت جف رو بر عهده گرفت و به یه پدر نمونه برای اون تبدیل شد. جف میگه پدرش، اون رو «یف» صدا می‌کرده و مادرش رو هم به جای «جکی» صدا می‌کرده «یکی»! اونم بخاطر لهجه‌ی اسپانیاییشه دیگه. یادتونه که گفتم میگل بخش زیادی از پس‌اندازش رو به جف داد تا کار جدیدش رو راه‌بندازه. در واقع اون، اولین سرمایه‌گذار آمازون بود. الآن ارزش سهام آقای بزوسِ پدر توی آمازون تبدیل به ۳۰ میلیارد دلار شده. یعنی ۱۲۰ هزار برابر! اون تو یه مصاحبه میگه «وقتی به زندگیم نگاه می‌کنم می‌بینم که من رویای آمریکایی رو زندگی کردم.» {بخشی از صحبت‌های میگل بزوس}

۱۰. مادر نیکوکار جکلین بزوس، یعنی مادر جف، یه خیّر و نیکوکاره. اون الآن مدیر و هم‌بنیان‌گذار موسسه خانوادگی بزوسه. این موسسه سال ۲۰۱۲، ۱ میلیون دلار برای حمایت از آموزش و پرورش اهدا کرده. این اقدام کمک کرد در عرض پنج سال، ۴۰ مدرسه‌ی جدید تو ایالت واشنگتن افتتاح بشه. زندگی الهام‌بخش خانم بزوس باعث شد تا سال ۲۰۱۹ ازش دعوت کنن تا برای فارغ‌التحصیلای دانشگاه کمبریج سخنرانی کنه. خانم بزوس توی این سخنرانی از گذشته‌ی پر فراز و نشیبش و مشکلاتی که سر راهش داشته صحبت کرد. زندگی‌ای که بخشیش رو توی اول قسمت قبل براتون تعریف کردم. {بخشی از سخنرانی جکلین بزوس}

۱۱. جدایی ثروتمندترین زوج جهان یکی از عجیب‌ترین اتفاق‌هایی که حدود یک سال پیش افتاد، جدایی جف و مکنزی بزوس بود. کی فکرش رو می‌کرد زوجی که این‌قدر ازشون تعریف می‌شد و به نوعی موفق‌ترین کسب و کار آنلاین جهان رو کنار هم راه انداختن از هم جدا بشن. جف و مکنزی، در واقع ثروتمندترین زوج جهان بودن. جدایی اون‌ها می‌تونست هم این عنوان رو از روشون برداره، هم جف دیگه ثروتمندترین فرد جهان نباشه! این خانواده به طور عادی مثل بقیه‌ی خانواده‌ها زندگی می‌کردن، قبلا هم گفتم، جف هیچ‌وقت برای صبح زود جلسه‌ای ست نمی‌کرد تا بتونه صبحانه رو با خانواده‌ش بخوره. درمورد مکنزی هم بگم که از همون اول نوشتن رو دوست داشت. اتفاقا دو تا رمان هم نوشته. دو تا کتاب به اسم «The Testing of Luther Albright» تو سال ۲۰۰۵ و «Traps» تو سال ۲۰۱۳. اون اولش به جف توی ساخت آمازون کمک کرد و بخش مالی شرکت رو راه انداخت. ولی بعدش که آمازون یکم پا گرفت، رفت سراغ علاقه‌ی خودش. اما حالا چرا جدایی؟ داستان چی بود؟ ظاهرا جف و مکنزی مدتی بود یه اختلافایی با هم داشتن و جدا از هم زندگی می‌کردن. ولی هنوز تصمیم نگرفته بودن جدا بشن. اما طبق گفته‌ی یکی از این مجله‌های زرد، مکنزی متوجه شد جف با یکی دوست شده. این شد که دیگه تصمیمشون برای جدایی جدی شد. حالا دوست‌دختر آقای بزوس کی بود؟ اون که ۵ سال ازش کوچیکتره و اتفاقا تو همون شهر محل تولد جف هم به دنیا اومده، همچین بی‌نام و نشون هم نیست. خانم «لورن سانچز» مجری برنامه‌های زنده تلویزیون بوده و سری اول مسابقات So You Think You Can Dance رو هم اجرا کرده. اون علاوه بر یکم تجربه‌ی بازیگری، یه مدت هم به عنوان مشاور کریستوفر نولان همکاری کرده. بر اساس صفحه‌ی IMDB خانم سانچز، اون حتی سابقه‌ی بازی تو فیلم‌های مشهوری مثل Fight Club، The Day After Tomorrow و Fantastic Four رو داره. اون همسر «پاتریک وایتسل»، مدیر برنامه‌های چندتا از هنرپیشه‌های مشهور مثل مت دیمون، کریستین بیل و هیو جکمن بود که همزمان یا شاید هم بعد از این اتفاقات از هم جدا شدن. این‌طور که از این حرفا پیداست هم جف و هم لورن هنوز از همسراشون جدا نشده بودن که با هم دوست بودن. بالاخره ۹ ژانویه ۲۰۱۹، جف و مکنزی بزوس طی بیانیه‌ای به طور جداگونه تو اکانت‌های توییترشون اعلام کردن از هم جدا میشن. توی بیانیه‌شون به این مساله اشاره کردن که «بعد از یک رابطه‌ی عاشقانه‌ی طولانی و یک جدایی آزمایشی، تصمیم گرفتیم جدا بشیم و رابطه‌مون رو به عنوان دوست ادامه بدیم.». اما بیانیه‌ی صمیمانه‌ی این زوج، باعث شد تا یک روز بعد یهو کلی خبر از رابطه‌ی مخفیانه‌ی جف بیاد بیرون. مجله‌ی National Enquirer (نشنال اینکوایر)، یه مجله‌ایه که عکس‌های پاپارتزی سلبریتی‌ها رو منتشر می‌کنه و به شایعات دور و بر سلبریتی‌ها می‌پردازه. این مجله خبر داد از چند ماه قبل و وقتی هنوز جف و مکنزی با هم بودن و حتی با هم تو یه مراسم مجلل ۲۵مین سالگرد ازدواجشون رو هم جشن گرفتن، جف با لورن سانچز در ارتباط بوده و حتی ادعا کردن که جف یک سری متن عاشقانه و حتی چندتا عکس برهنه هم برای لورن فرستاده! گفته می‌شد منبع این مطالب، برادر لورن بوده. حالا این داستان واقعا خیلی خیلی مفصله که بعدا توی سایت حتما بیشتر درموردش صحبت می‌کنم. فقط اینو بگم که حدودا یک ماه بعد از این حرف و حدیث‌ها، بزوس ادعا کرد Enquirer داره تلاش می‌کنه اونو بی‌ابرو کنه و همه داستان‌ها و عکس‌ها جعلیه. صحبت‌های زیادی مطرح بود که با این جدایی، احتمال داره خانم بزوس نصف دارایی جف رو صاحب بشه. این یعنی نصف سهام آمازون، بلو اوریجین و واشینگتون پست! و به این معنی بود که جف، هنوز به صدر لیست ثروتمندترین افراد جهان نرسیده، حداقل تا رده‌ی ۵م پایین می‌اومد! اما سه ماه بعد که جف و مکنزی تو توئیتر اعلام کردن طلاقشون نهایی شده، طبق گفته مجله فوربز، مکنزی فقط ۴ درصد سهام آمازون به ارزش حدود ۳۷ میلیارد دلار رو حفظ کرد و چیزی از سهام بلو اوریجین و واشینگتون پست برنداشت. ولی با همین ۳۷ میلیارد دلار به چهارمین زن ثروتمند جهان تبدیل شد. جف و مکنزی ۲۵ سال با هم زندگی کردن و چهارتا بچه داشتن. سه‌تا پسر و یه دختر که از چین به فرزندخوندگی گرفته بودن. بزرگترین پسرشون اسمش پرستونه که سال ۲۰۰۰ بدنیا اومده. با وجود این که خیلی گشتم، هیچ اطلاعات دیگه‌ای از بچه‌های آقای بزوس نتونستم پیدا کنم! حتی اومدم کلک بزنم و از الکسا بپرسم، اما تنها جوابی که الکسا بهم میده همینه: {جواب الکسا به سوال من درمورد بچه‌های جف: Alexa, how many children has Jeff Bezos got? What are Jeff Bezos's children names? Alexa, do you know Jeff Bezos's children names? ای بابا! عجب داستانی داریما! یا نمی‌دونه یا نمی‌خواد بگه!} خیلی جالبه! این موضوع، با سادگی زیادی که داره، این سوال رو ایجاد می‌کنه که چرا این اطلاعات هیچ جا وجود نداره؟ یادتونه که درمورد رولینگ هم همچین مساله‌ای داشتم. آیا واقعا جف هم مثل خانم رولینگ نمی‌خواد کسی چیزی راجع به بچه‌هاش بدونه؟ من که نتونستم چیزی پیدا کنم. اگه شما تونستید و پیدا کردید، بیاید توی صفحه اینستاگرام بایوکست و برامون کامنت بذارید. آدرس صفحه اینستاگراممون هم که مثل همه‌ی شبکه‌های اجتماعی‌مون هست: @BioCastPodcast

۱۲. لبخند آمازون درمورد اولین لوگوی آمازون که تو قسمت قبلی گفتم. یه حرف A فیروزه‌ای رنگ که از وسطش یه رودخونه رد شده. این واسه سال ۱۹۹۴-۹۵ بود. تو سال ۱۹۹۸ آمازون لوگوش رو تغییر داد. چون همه آمازون رو به اسم Amazon.com می‌شناختن و کلا کمپانی هم با همین اسم ثبت شده بود، لوگوی آمازون هم شد یه Amazon.com مشکی‌رنگ که زیرش نوشته بود بزرگترین کتابفروشی روی زمین. چند ماه بعد اون حرف O آمازون رو بزرگتر و زرد رنگ گذاشتن وسط لوگو. اما لوگویی که ما همه آمازون رو با اون می‌شناسیم، سال ۲۰۰۰ رونمایی شده. دیدیم دیگه همه این لوگو رو. یه Amazon مشکی رنگ که یه فلش نارنجی حرف A رو به Z وصل می‌کنه. این فلش به این معنیه که می‌تونید تو آمازون هر چیزی رو از A تا Z (در واقع یعنی از شیر مرغ تا جون آدمیزاد) پیدا کنید. در ضمن این فلش، یه حسی شبیه لبخند هم بهمون میده. این فلش یا در واقع همون لبخند به برند آمازون تبدیل شده و همه‌جا ازش استفاده می‌کنن. به خصوص روی جعبه‌های ارسالی‌شون. به جعبه‌هاشون هم میگن «جعبه‌‌های لبخند». تعبیرشون هم اینه که «لبخند رو به خونه‌ها می‌بریم.» خیلی جالبه نه؟! اگر هم لوگوی آمازون رو ندیدید، حالا لوگوهای آمازون رو می‌ذارم تو صفحه‌های بایوکست ببینید.

۱۳. همیشه حق با مشتری‌ست مهم‌ترین مساله‌ای که آمازون بهش افتخار می‌کنه و جف همیشه ازش صحبت می‌کنه، توجه به مشتریه. شاید سخت بتونید مصاحبه‌ای از جف پیدا کنید که به این مساله اشاره نکرده باشه. جف اعتقاد داره فعالیت شرکت باید به جای تمرکز روی رقیب، روی مشتری متمرکز باشه. همین‌طوری بود که آمازون تونست از پس رقیب‌هاش بر بیاد. کارشناس‌های بزرگ دنیا همیشه در تعجب بودن آمازونی که سوددهی نداره، چطور همین‌طوری مشتری جذب می‌کنه؟ این‌جا یه چیزی بگم، تو بیزینس‌پلن اولیه‌ای که جف توی ماشین، تو راه نیویورک به سیاتل نوشته بود، پیش‌بینی کرده بود شرکتش برای ۵ سال اول هیچ سوددهی‌ای نداشته باشه. یعنی چی؟ یعنی کل درآمدش برای رشد شرکت خرج بشه. که ظاهرا این ۵ سال تا حدود ۲۰ سال تمدید شده بود. توی این چند سال اخیر بود که سوددهی نجومی آمازون شروع شد و در عرض فقط چند سال همه‌ی جدول‌ها رو درنوردید. آمازون اعتقاد داره مشتریاش سه چیز می‌خوان: قدرت انتخاب، قیمت مناسب و استفاده‌ی ساده و راحت از خدمات. از نظر اون‌ها این ارزشیه که آمازون توی فضای آنلاین ایجاد کرده و توی فضای غیرآنلاین هم تقریبا قابل انجام نیست. آمازون طیف گسترده‌ای از محصولات رو داره. تقریبا هر چیزی بخواید اون‌جا پیدا میشه. اون‌ها اعتقاد دارن مهمترین ناامیدی در خرید اینه که یه چیزی رو بخوای، بگردی و نتونی پیداش کنی. پس تمام تلاششون رو برای گسترده بودن موجودی‌ها می‌کنن. بحث بعدی قیمته. اون‌ها حاشیه سودشون رو کم کردن تا تقریبا بی‌رقیب باشن. با بیشتر شدن مشتری‌ها، حجم خرید آمازون از تامین‌کننده‌هاش بیشتر شد. پس دیگه دستشون روی قیمت‌گذاری باز شد و الآن واقعا بی‌رقیبن. مساله بعدی هم راحتی استفاده از سایته. شما هر چیزی رو بخواید، خیلی راحت و ساده می‌تونید تو سایت پیداش کنید. این مساله شاید الآن خیلی عادی باشه. ولی اون اوایل، گشت و گذار تو وبسایت‌ها سختی‌های خودش رو داشت و هر کسی نمی‌تونست با هر وبسایتی کار کنه. ولی آمازون سایتی رو ساخته بود که همه بتونن محصولات مورد نیازشون رو به راحتی توش پیدا کنن. خرید از آمازون هم خیلی خیلی راحته. ضمنا جف مدعیه اگه یه مشتری فقط یک مورد رو ازشون بخره، برای اون‌ها اصلا هیچ فرقی با کسی که ۱۰ها مورد سفارش داده نداره. اون‌ها انبارهایی رو در سرتاسر جهان دارن که توی اون‌جا چیدن، بسته‌بندی و حمل و نقل رو انجام میدن. جف میگه ما سرمایه‌گذاری قابل توجهی انجام دادیم برای اینکه مشتری بتونه جنسی رو که می‌خواد، با هزینه‌ای قابل قبول و سریع دریافت کنه. میگه یک دهه طول کشیده بتونن همچین زیرساختی رو بسازن. ادعای جف اینه که آمازون یک شرکت کاملا سلف سرویسه و می‌تونید هر چقدر که دلتون می‌خواد از هر خدمتی با یک هزینه معقول استفاده کنید. آمازون تاکید زیادی روی این مساله داره که خوش‌قوله. به این که بسته‌ها رو سر وقت تحویل مشتری میده افتخار می‌کنه. یادتونه قبل‌تر گفتم جف به کارمنداش خیلی سخت می‌گیره؟ جف روی بازخورد مشتری‌ها خیلی حساسه. میگن بعضی موقع‌ها میره بعضی ایمیل‌های مشتری‌ها رو که انتقاد کردن می‌خونه. چند سال اول که همه‌ی ایمیل‌های بازخورد رو خودش شخصا می‌خوند. اگر انتقادی توی ایمیل‌ها باشه، بلافاصله فوروارد می‌کنه به مسئول مربوطه‌ش و توش هیچی نمی‌نویسه! فقط یه علامت سوال می‌ذاره که یعنی چی؟ چرا این‌طوریه؟ بهم جواب بده! خیلی ترسناکه! بخاطر کسایی که مثل من تجربه‌ی خرید از آمازون رو ندارند، تصمیم گرفتم از هلی عزیز از پادکست هلی تاک دعوت کنم تا به چندتا از سوالات من درمورد تجربه‌ی خرید خودش از آمازون جواب بده. {بخش اول مصاحبه با هلی درمورد تجربه خرید از آمازون} خیلی ممنونم از هلی. این یه بخشی از صحبت‌هامون بود. جلوتر بازم از تجربه‌ی هلی می‌شنویم.

۱۴. فقط با یک کلیک خرید کنید! گفتم که خرید کردن از آمازون خیلی راحته. اون‌ها حتی برای این مهم یه اختراع هم کردن! سیستم ۱-Click. اون‌ها همیشه قصد داشتن و دارن که خرید کردن رو برای مشتری‌هاشون آسون و آسون‌تر کنن. سپتامبر ۱۹۹۹ یعنی اون زمانی که هنوز آمازون به جز کتاب چیز دیگه‌ای نمی‌فروخت، اون‌ها یه حق اختراع توی آمریکا ثبت کردن با عنوان سیستم ۱-Click. خیلی چیز ساده و مشخصیه! یه قسمتی توی سایت هست که میری اون‌جا اطلاعاتت رو یعنی آدرس و کد پستی، شماره تماس، اطلاعات پرداخت و نحوه ارسال رو ثبت می‌کنی، بعد هر موقع می‌خوای یه چیزی رو بخری، از توی صفحه‌ش علاوه بر گزینه‌ی Add to Card، یه گزینه‌ی دیگه هست که نوشته: Buy now with ۱-Click. فقط کافیه همون کلید رو بزنید تا بلافاصله سفارشتون ثبت بشه. البته برای نیم ساعت سفارشتون در حالت معلق نگه داشته میشه که اگر بخواید لغوش کنید، تغییری توش بدید یا سفارش دیگه‌ای بهش اضافه کنید. بعد از نیم ساعت سفارش نهایی میشه و میره برای ارسال. البته افراد زیادی بودن که اشتباها سفارشی رو از این راه ثبت کردن. به خصوص وقتی داشتن با موبایلشون توی آمازون می‌چرخیدن، موقع اسکرول کردن دستشون دکمه رو لمس کرده و متوجه نشدن. نیم ساعت بعدشم سفارششون نهایی شده و بستگی به این که اکانتشون معمولی بوده یا پرایم، سر موقع بسته رسیده دم در خونه! البته آمازون همیشه گفته در صورت بروز همچین اشتباهاتی بدون هزینه‌ی برگشت، محصول رو پس می‌گیره. تنها ایرادش اینه که ۲ هفته طول می‌کشه پول برگرده توی حساب. ولی خب خیلی جالبه دیگه. البته حق اختراع این سیستم ثبت سفارش، سپتامبر ۲۰۱۷ یعنی ۲ سال و نیم پیش تموم شده و الآن دیگه آزاده. ولی قبلا توی سال ۲۰۰۰ اپل با پرداخت هزینه از آمازون اجازه گرفت و همچین سیستمی رو توی iTunes استفاده کرد. البته بودن سایت‌هایی که مخفیانه استفاده کردن و آمازون مچشون رو گرفته و دادگاهیشون کرده.

۱۵. خرید از آمازون؛ آنلاین یا آفلاین نوامبر ۲۰۱۵ طی یه حرکت جالب آمازون اولین فروشگاه فیزیکی خودش رو توی شهر سیاتل راه‌اندازی کرد. یعنی تو همون شهری که دفتر مرکزی شرکت اون‌جا هست. جالبه! آمازون اومده بود که فروشگاه‌های فیزیکی رو تبدیل به فروشگاه‌های آنلاین کنه، ولی حالا خودش فروشگاه فیزیکی راه‌اندازی کرده! اون‌ها سال‌ها بود که قصد همچین کاری ر و داشتن و بالاخره انجامش دادن. کتابفروشی آمازون با همه‌ی کتابفروشی‌های دیگه فرق داره. اول این‌که این کتابفروشی، واقعا یه کتابفروشیه. یعنی کنار کتاب‎، اسباب‎بازی و بقیه‌ی محصولای معمول کتابفروشی‎ها فروخته نمی‎شه. البته اگر Kindle یا کتابخوان دیجیتال آمازون رو اسباب بازی حساب نکنید! اما مهمترین تفاوت این کتابفروشی با کتابفروشی‌های دیگه اینه که توی این فروشگاه، کتاب‌ها رو مثل بقیه کتابفروشی‌ها نچیدن. درواقع تو چیدمان کتاب‌ها، از اطلاعاتی که تو وبسایت آمازون گردآوری شده استفاده می‎شه. به عبارتی انتخاب چیدمان کتاب‌ها، بر این اساسه که اگه کسی یه کتاب مشخصی می‎خره، احتمالا چه کتاب‌های دیگه‌ای رو هم دوست داره و ممکنه بخره. ضمن این‌که پایین هر کتاب یه کاغذی نصب شده که مشخصات کتاب رو مشابه چیزی که تو آمازون هست نشون میده. نظرای کاربرها و امتیاز ارزیابی اون‌ها هم روی این برچسب وجود داره. در واقع تو کتابفروشی آمازون، کتاب‌ها بر اساس تصمیم و سلیقه‎ی یک یا چند کتابدار خاص مرتب نمی‎شن و چیدمانش بر اساس اطلاعات و سلیقه‎ی میلیون‌ها انسان تو فروشگاه آنلاین آمازونه. این نوع چیدمان، تاثیر شگفت‎انگیزی تو میزان فروش این فروشگاه‌ها داشته. تا الآن بیشتر از ۲۰ شعبه‌ی Amazon Books توی آمریکا افتتاح شده و چندتا دیگه هم به زودی میاد. غیر از این فروشگاه‌های Amazon ۴-star هست. اون‌جا فقط اجناسی فروخته می‌شه که از مشتری‌های وبسایت آمازون بیشتر از چهار ستاره گرفته باشن. تو هر دوی این فروشگاه‌ها (یعنی Amazon Books و Amazon ۴-star) از اطلاعات سلیقه‌ی مشتریا مثل سایت آمازون استفاده شده. توی سایت آمازون یه بخشی هست که توی بقیه‌ی سایت‌ها هم دیدیم بعدا. اونم اینه که وقتی یه محصولی رو داریم می‌بینیم بهمون میگه مثلا کسایی که این محصول رو خریدن، این محصولات دیگه رو هم خریدن. حالا اومدن همین کار رو توی فروشگاه‌های فیزیکی‌شون هم انجام دادن. توی یک سری قفسه‌ها یه تابلوهایی گذاشتن که روشون نوشتهIf You Like, You'll Love . این تابلوها دقیقا با همین هدف طراحی شدن. اما آمازون یه حرکت باحال و خیلی جالب دیگه هم انجام داده. اواخر سال ۲۰۱۶ اون‌ها فروشگاه Amazon Go رو افتتاح کردن. فروشگاهی که برای خرید ازش نیازی ندارید که تو صف صندوق وایستید! فقط میری داخلش، جنست رو برمی‌داری و میای بیرون! خودش از حسابت کم می‌کنه! خیلی جالبه نه؟! آمازون برای راه‌اندازی این فروشگاه فناوریJust Walk Out رو معرفی کرد. چیزی که از ترکیب فناوری‌هایی مثل هوش مصنوعی و بینایی ماشین استفاده می‌کنه. اون‌ها با دوربین‌های زیادی که توی فروشگاه کار گذاشتن، مشتری‌ها رو دنبال می‌کنن و چیزایی که می‌خرن رو ثبت می‌کنن. درمورد ورود آمازون به بازار فروش فیزیکی محصول، تحلیل‌های زیادی هست. خیلی‌ها این مساله رو درس بزرگی برای کسب و کارهای آنلاین می‎دونن. اینکه هنوز هم کسب و کار فیزیکی، جذابیت‌های خودش رو داره و در صورتی که هوشمندانه مدیریت بشه می‌تونه درآمد و ثروت قابل توجهی داشته باشه. اون‌ها معتقدن کتابخون‎ها، فضای فیزیکی ‎کتابفروشی‎ها رو دوست دارن و از قدم زدن بین کتاب‌ها لذت می‎برن. طبیعیه که اگه آمازون بزرگترین کتابفروشی جهانه، دوست داشته باشه سهمی از این لذت و رضایت رو، به نفع برند خودش به کار ببره. اون‌ها معتقدن فعالیت‎های فیزیکی و فروشگاه‎های فیزیکی و دنیای فیزیکی، هرگز در اثر حضور دنیای دیجیتال از بین نمی‎رن و حتی کمرنگ هم نمی‎شن؛ فقط شکلشون عوض میشه. دنیای دیجیتال می‎تونه کمک کنه فضای فیزیکی کسب و کارها، شکل بهتر، مناسب‎تر و دوست‎داشتنی‎تری به خودشون بگیرن. یه سری هم اعتقاد دارن این فروشگاه‌ها درآمد اون‌چنانی برای آمازون نداره. بلکه فقط برای برندسازی بوجود اومدن. این کاریه که اپل هم با تاسیس فروشگاه‌های خودش یه جورایی انجام داده. از نظر این افراد، این روزا هزینه‌ی تبلیغات به حدی بالا رفته که اگه یه برندی بخواد دائما تو فضای تبلیغاتی شهرهای بزرگ حضور داشته باشه، باید مستمرا هزینه‌ی خیلی بالایی رو تقبل کنه. در حالی که با هزینه‌ی اولیه‌ی یه کم بیشتر، می‎تونه یه فروشگاهی رو اجاره و تجهیز کنه. بعدش حتی با یه سود کم، اون‌جا رو به عنوان یک فضای گسترده‎ی تبلیغاتی مورد استفاده قرار بده. این دقیقا کاریه که اول از همه اپل انجام داده و بهش مشهوره. حالا هم آمازون داره تو همون راه قدم برمی‌داره.

۱۶. آداب کار در آمازون آمازون یه جورایی آداب و رسوم داخلی خودش رو داره. از سال ۲۰۰۳ استفاده از اکسل و پاورپوینت توی جلسات شرکت به خصوص اون جلساتی که خود جف توشه ممنوع شده. و هنوزم این روال پابرجا هست. بزوس اعتقاد داره که این روشِ ارتباط (یعنی استفاده از پاورپوینت)، خیلی دقیق نیست و پاورپوینت باعث میشه فکرهای تنبل، خودشون رو پشت اسلایدها مخفی کنن. کارمندا وقتی شکایت می‌کردن جف بهشون می‌گفت «برو گزارشتو بنویس و بیار.». تاکید جف اینه که تا حد امکان به جای اسلایدسازی، حرف‌ها، خواسته‌ها و استدلال‌ها در قالب یک متن حداکثر شش صفحه‌ای نوشته بشه و تو جلسه‌ها خونده بشه. بنابراین سیستم جلسه‌ها توی آمازون این‌طوریه که هر کسی مثلا می‌خواد ارائه‌ای داشته باشه، حرفش رو در قالب یه گزارش می‌نویسه و میده به همه‌ی افراد جلسه. اون هم حداکثر تو ۶ صفحه. حالا یا پرینت می‌گیره میده، یا ایمیل می‌کنه رو تبلت‌هاشون می‌خونن رو دیگه نمی‌دونم واقعا! نیم ساعت اول جلسه همه‌ی افراد می‌شینن، این گزارش رو می‌خونن و بعد از نیم ساعت شروع می‌کنن درموردش صحبت کردن. جف معتقده این کار باعث خلاقیت و بهتر بیان کردن ایده‌ها میشه. حالا لازمه‌ی این که بشه همچین کاری رو انجام داد اینه که تیم‌ها تا حد امکان کوچیک باشه. بزوس اعتقاد به تشکیل گروه‌های کوچیک داره و اسم این مدل رو گذاشته «قانون دو پیتزا». یعنی چی؟ یعنی این که اون‌ها سعی می‌کنن تیم‌های کاری آمازون به اندازه‌ای کوچیک باشن که کل افراد تیم با دوتا پیتزا سیر بشن. یعنی میشه تیم‌های تقریبا ۶ تا ۷ نفره. البته پیتزاهای آمریکایی دیگه! از نظر جف وقتی تیم کاری بزرگ‌تر میشه، بازدهیش کم میشه. بنابراین پیشنهاد می‌کنه تیم‌های کاری رو تا حد امکان کوچیک نگه دارن. جف میگه من به فرهنگی که تو آمازون داریم بسیار افتخار می‌کنم؛ چون فکر می‌کنم کاری که می‌کنم نوآورانه و پیشگامه. و از کسایی کمک می‌گیرم که به نوبه‌ی خودشون بهترین هستن. اون میگه بابت این همکاری پول خوبی به این افراد میده تا خوشحال باشن. چون اعتقاد داره اگه بخواد کاری کنه مشتری از آمازون راضی باشه، اول از همه باید کاری کنه کارمندش خوشحال باشه. اما این یه طرف قضیه‌س! انتقاد به آمازون خیلی زیاده که می‌خوام تو مورد بعدی درموردش صحبت کنم.

۱۷. کار در آمازون، آره یا نه؟! مشهوره که هیچ‌کس تو دنیا مثل جف به کارمنداش سخت نمی‌گیره. تو یه مقاله‌ای تو نیویورک تایمز نوشته بود که جف چطوری کارمنداشو بدون اینکه بخوابن چهار روز پیاپی ازشون کار می‌کشه. یا اینکه کلی بهشون فشار میاره که توی کمترین زمان ممکن اطلاعات محصولات رو تو سیستم وارد کنن و در عوض بهشون یه بن استفاده از محصولات استارباکس یا استفاده از وای‌فای مجانی میده. خیلی‌ها معتقدن این نوع کار کشیدن بی‌رحمانه می‌تونه منجر به مسایلی از جمله مریضی کارمندا بشه. حتی گزارش شده یه سری از اون‌ها دچار سرطان، سقط جنین یا یه سری مسائل دیگه شدن. به نظر می‌رسه جف اصلا به این جور انتقادها اهمیت نمیده. انبار شرکت آمازون یکی از عجیب و غریب‌ترین انبارهای دنیاست! جوری که کارگرا حتی وقت دستشویی رفتن هم ندارن و میگن که مجبورن توی بطری آب معدنی دستشویی کنن! چون اگه یه لحظه از محیط دور بشن، آمار کارشون میاد پایین و احتمال اخراج شدنشون خیلی بالاست. گزارش‌هایی هست که اونا حتی وقت كافی برای غذا خوردن هم ندارن. خیلی‌ها اون‌جا رو به زندان تشبیه کردن. بررسی‌های امنیتی ورود و خروج کارمندا به سبک فرودگاه‌ها انجام میشه که مبادا کسی چیزی رو بلند کرده باشه! و جالبه که با وجود اون حرفی که جف می‌زد، توی گزارش‌ها اومده دستمزدهایی هم که به کارمندا میده از کم هم کمتره! البته شاید هم منظور جف کارمندهای عالی‌رتبه‌ش بوده و کلا خیلی کاری به کارگرها و کسایی که تو انبارها کار می‌کنن نداره. هر جا از جف درمورد این مسائل می‌پرسن میگه این حرف‌ها رو قبول ندارم! میگه اینا از طرف برخی رقبا میاد بیرون چون اگر چیزی بود ما هم می‌شنیدیم و ضمن این که اگر کسی اینقدر ناراضی هست و اذیت میشه برای چی باید بمونه توی آمازون؟!

شاید بخشی از فعالیت‌ها و برنامه‌های آمازون، به صورت وسیع تو رسانه‌ها مورد توجه قرار بگیره، اما بخش مهمی از فعالیت‌های این شرکت کاملا داخلی و پنهانه. تقریبا میشه گفت هیچ مصاحبه‌ای از افرادی که الآن توی آمازون کار می‌کنن پیدا نمی‌کنید. هرچی مصاحبه از کارمندای آمازون هست برای کسانی هست که حداقل یکی دو سالیه از شرکت اومدن بیرون. معلوم نیست دارن اون تو چیکار می‌کنن و چه قراردادی باهاشون می‌بندن که اصلا هیچی از اون تو بیرون نمیاد! کلا فقط جف درمورد مسائل شرکت حرف میزنه! جالبه بهتون بگم که من چند نفر رو پیدا کردم که تو آمریکا دارن توی انبارهای آمازون کار می‌کنن. هرچی اصرار کردم که بیاید مهمون این قسمت بشید؛ نمی‌خواد حرف خاصی بزنید یا رازی رو بگید. بابا فقط بیا صحبت کن بگو چه خبره اون‌جا؟! راضی نشدن و گفتن طبق قراردادمون نمی‌تونیم درمورد شرکت صحبت کنیم! چیکار می‌کردم دیگه، حیف شد!

میگن جف قدرت زیادی در مقابل صاحب‌های کسب و کارها داره. قیمت‌ها رو به سادگی می‌تونه کاهش بده و می‌تونه حتی برای فروشنده‌ها یه شرط‌هایی بذاره. حالا تازه آمازون جدیدا شروع کرده یه سری چیزا رو خودش تولید می‌کنه و با برند خودش به فروش می‌رسونه که خب این به تولیدکننده‌ی خرد قطعا ضربه وارد می‌کنه. کلا یه انتقاد خیلی مشهوری که به آمازون میشه اینه که میاد خرده‌فروشی‌ها رو از بین می‌بره. مثلا تو یه مستندی نشون می‌داد یه شرکت آلمانی داره خیلی خوب تو زمینه‌ی دلیوری و رسوندن مواد غذایی به مشتری کار می‌کنه. اما آمازون با اون تشکیلاتش، داره به هدفش که رسوندن مواد غذایی زیر ۳ دقیقه به مشتری هست نزدیک میشه! خب الآن این شرکت می‌خواد چقدر تلاش کنه؟! اصلا می‌تونه حتی نزدیک آمازون بشه؟! یا یه صحبت دیگه‌ای هست که آمازون توی اون دفتر اصلیش توی سیاتل کلی شرایط سخت گذاشته؛ بعد از اون طرف هم که نمی‌ذاره خرده‌فروش‌ها درست کار کنن و پول در بیارن. همین باعث شده خیلی‌ها شغلشون رو از دست بدن؛ بعدم نمی‌تونن یا نمی‌خوان با اون شرایط سخت برن تو آمازون کار کنن. همین مشکلاتی تو اون شهر به وجود آورده؛ یعنی مثلا بیکار زیاد شده و اینا. در واقع مقصر این داستان رو آمازون می‌دونن.

یه چیز دیگه هم هست اینه که کلا آمازون آماده‌ست به هر بهونه‌ای برای هر کسی که فعالیتی بر علیه‌ش انجام میده، نامه‌های حقوقی تهدیدآمیز بنویسه. با این کار، هم منافع خودشو حفظ می‌کنه، هم یه کاری برای وکیل‌های شرکت پیدا میشه و اون‌ها بی‌کار نمی‌مونن! چون معروفه برای آقای بزوس مهمه که هیچ‌کس تو شرکت بیکار نباشه و هیچ منبعی هم بدون استفاده باقی نمونه. و خب وکیل‌های شرکت هم از این قاعده مستثنی نیستن. البته انتقادات دیگه‌ای هم به آمازون میشه. از جمله فرار از مالیات! خب مشخصه که همه دوست دارن کمتر مالیات پرداخت کنن یا اصلا مالیاتی پرداخت نکنن. اما تعداد کمی رو پیدا می‌کنید که مثل جف بزوس با صراحت در مورد کارایی که برای گول زدن دولت و پیچوندن مالیات انجام میدن صحبت کنه. اون از پرداخت مالیات اصلا خوشش نمیاد و تمام تلاشش رو کرده تا شرکت رو توی مناطقی ثبت کنه که از مالیات معاف باشن. مثلا یه قسمتی تو ایالت کالیفرنیا که برای بومیای آمریکاس و اون‌ها از مالیات دولتی معاف هستن. و توی این کار هم موفق شده! تو سال ۲۰۱۷، آمازون ۵.۶ میلیار دلار سود خالص داشت. اما هیچ مالیاتی براش پرداخت نکرد! و ظاهرا توی سال ۲۰۱۸ هم مالیاتی پرداخت نکردن. این در حالیه که درآمد خالص اونا توی این سال، ۱۱ میلیارد دلار بوده.

جدیدترین خبری که درمورد آمازون هست مربوط به همین مساله‌ی ویروس کروناس. آمازون اعلام کرد برای دوران همه‌گیری ویروس کرونا و برای کار تو انبارها و تحویل اجناس به مشتری‌ها، ۱۰۰ هزار کارمند جدید تو آمریکا استخدام می‌کنه تا به موندن مردم تو خونه کمک کنه. ضمن این که اعلام کردن دستمزدها رو ۲ دلار در ساعت افزایش میدن و اضافه کاری‌ها رو هم دو برابر پرداخت می‌کنن. الآن دستمزد کارکنای این شرکت ساعتی ۱۵ دلاره. همچنین اولش شرکت اعلام کرد برای کارمندهایی که مشکوک به کرونا هستن یا به قرنطینه رفتن، ۲ هفته مرخصی با حقوق رد می‌کنه. اما فقط برای کارمندهای تمام‌وقت. بعد از اعتراضی که یک سری از کارمندها کردن، اعلام شد این تصمیم برای کارمندهای پاره‌وقتی که بیشتر از ۲۰ ساعت در هفته کار می‌کنن هم اعمال میشه.

۱۸. تو بازار مراقب جف باشید! خب، حالا می‌خوام به یه موضوع جالب و البته تا حدی هم ترسناک اشاره کنم. شرکت آمازون از کوچکترین جستجوها، کلیک‌ها و خریدهایی که افراد از هر پلتفرمیش می‌کنن دیتا جمع‌آوری می‌کنه. تا حدی که توی یه مستندی می‌گفت آمازون الآن نسبت به خودمون از ما بیشتر اطلاعات داره و می‌تونه خیلی از کارایی که ما احتمالا توی آینده انجام می‌دیم رو حدس بزنه. چطوری؟ مثلا یه خانومی کم کم محصولاتی که دنبالش می‌گرده و می‌خره تغییر می‌کنه. مثلا دنبال محصولات آرایشی‌ای می‌گرده که حساسیت کمتری ایجاد می‌کنن. بعد از چند وقت دنبال چندتا لباس بچه می‌گرده. اینجاست که آمازون متوجه میشه این خانم به احتمال زیاد بارداره! حالا شاید اصلا طرف هنوز موضوع رو با خانواده‌ش هم مطرح نکرده باشه. ولی آمازون زودتر از نزدیکاش اینو می‌فهمه. حالا تقریبا از موضوع دور میشم ولی یه جا فکر کنم توی پادکست استرینگ کست اپیزود پساحقیقت یا پادکست بی‌پلاس اپیزود «همه دروغ می‌گویند» بود که می‌گفت مثلا یه نفر وقتی حس می‌کنه یه مریضی‌ای گرفته، قبل این‌که به کسی بگه اول میره تو گوگل جستجو می‌کنه تا علائم بیماری رو متوجه بشه. این‌جا در واقع گوگل زودتر از مثلا همسر شخص متوجه میشه که احتمال داره طرف فلان بیماری رو گرفته باشه. و خب نمی‌دونم بگم جالبه، ترسناکه یا چی؟! عجیبه کلا! برگردم به موضوع اصلی، حالا آمازون هم از ما کم اطلاعات نداره. یه مثال جالبی می‌زد توی اون ویدیو، می‌گفت خب آمازون میلیون‌ها میلیون محصول داره تا حدی که نصف خرید و فروش‌های آمریکا از طریق این سایت انجام میشه. حالا اگر آمازون رو یه بازار در نظر بگیرید، فرض کنید شما رفتید توی یه بازار و دارید راه می‌رید. جف بزوس با یه دفترچه افتاده دنبالتون هر چیزی رو که شما می‌خرید یا قیمت می‌کنید یا حتی نگاه می‌کنید، ازش یادداشت برمی‌داره! می‌گفت یه محقق آلمانی یه مدت زیادی مثلا یک سال توی آمازون می‌چرخیده و خرید می‌کرده و اینا. بعد از این مدت از آمازون درخواست می‌کنه دیتایی رو که ازش دارن بهش بدن. اون‌ها هم کل دیتای یک ساله‌ی طرف رو که حاصل ۱۵ هزار کلیک بوده، روی یه CD تحویلش میدن. می‌گفت این دیتا به قدری زیاد بوده که اگر می‌خواستی پرینت بگیری ۱۵ هزارتا برگه می‌شده. ظاهرا آمازون به ازای هر کلیکی که شما توی سایتش می‌کنید، ۱۵ تا ستون می‌سازه و اطلاعات شما رو ثبت می‌کنه. بعدا طبق اون‌ها بهتون پیشنهاد میده که چی بخرید. حالا این اطلاعات رو فقط از طریق سایت که نمی‌گیره! توی آخر قسمت قبل گفتم که امازون کلی محصول و سرویس داره که همه‌ی اطلاعات این سرویس‌ها یه جا جمع میشه. یه آماری هست که میگه ۳۰% از کل درآمد آمازون از همین پیشنهاداتیه که به مشتری‌هاش میده.

۱۹. شهری به نام آمازون اواخر سال ۲۰۱۷ آمازون اعلام کرد می‌خواد محلی رو برای دفتر مرکزی جدید خودش به اسم «HQ۲» یا «Second Headquarter» انتخاب کنه. از همه‌ی ایالت‌های آمریکا و حتی کانادا خواست پیشنهادای خودشون رو مطرح کنن. گفتم که، دفتر مرکزی آمازون توی شهر سیاتله. در واقع با توجه به مزایایی که حضور اون‌ها توی یه شهر داشت، از نظرشون این، ایالت‌ها بودن که باید برای قانع کردن آمازون برای اومدن به ایالت خودشون رقابت می‌کردن! جذابیت ورود آمازون به یک شهر، سرمایه‌گذاری ۵ میلیارد دلاری برای راه‌اندازی دفتر مرکزی و استخدام حدود ۵۰ هزار نفر بود. با این اوصاف می‌بینیم که ادعای آمازون کاملا درست بوده. با شروع شدن رقابت، حدود ۲۳۸ شهر پیشنهادات خودشون رو ارسال کردن! پس پیش‌بینی آمازونی‌ها کاملا درست بود! بعضی از پیشنهادایی که ایالت‌ها بهشون می‌دادن مسخره و بعضی‌هاشون هم واقعا خیلی سخاوتمندانه بود. در واقع یه رقابت برای این‌که ببینن چه کسی به اندازه کافی می‌تونه آمازون و جف رو ترغیب کنه بیاد این دفتر رو توی ایالت اون‌ها بزنه. عملا شهردارهای شهرهای مختلف درگیر پروژه هستند و با همکاری شوراهای شهر و مدیرای ارشد ایالت‌ها، سعی می‌کنن پیشنهادهای جذابی به بزوس بدن. نیویورک تایمز گزارش داده بود دولت کانادا این کار رو رسما در حد یک پروژه‌ی ملی دنبال می‌کرده! اما شهرهای آمریکا هم تو ایالت‌های مختلف بیکار ننشستن. مثلا شیکاگو پیشنهاد داده بود ۱.۳۲ میلیارد دلار مالیات بر درآمد پرداخت شده‌ی آمازون رو به خود شرکت برمی‌گردونه. پیشنهاد شهر نیوآرک شامل بیش از ۷ میلیارد دلار مزایای مختلف مالیاتی بود. بسته مشوق‌ها و معافیت‌های مالیاتی مریلند هم بیشتر از ۸.۵ میلیارد دلار بود. شهر جورجیا بر اساس مصوبه و مجوزی که از شورای شهر گرفت، اعلام کرد اگه آمازون این شهر رو انتخاب کنه، اسم کل شهر رو به «آمازون» تغییر میده! جالبه تو اون دوران اوج رقابت، کم نبودن کسانی که این پیشنهادا رو بیشتر فرصتی برای برندسازی شهر می‌دونستن تا یک پیشنهاد اقتصادی برای آمازون.

در نهایت از بین این همه پیشنهاد، ۲۰ تا شهر انتخاب شد که ۱۹تاشون توی آمریکا بودن و تورنتو هم از کانادا نامزد شده بودن. دوباره مذاکرات شروع شد تا در نهایت لانگ آیسلند سیتی توی نیویورک، برای این مساله انتخاب شد. اما بعد از این انتخاب، داستان‌هایی پیش اومد و مخالفت‌هایی با این مساله شد که باعث شد طرح کنسل بشه! این همه تحقیق و بررسی و داستان، آخرش یکی رو انتخاب کردن، کنسل شد! انگار فقط تو ایران از این اتفاقا نمی‌افته. اما تفاوت اصلی اون‌ها با ما چیه؟! اینه که کلیت طرح کنسل نشد! محلش کنسل شد فقط! انتخاب بعدی آمازون کریستال سیتی تو ایالت ویرجینیا بود و الآن یک ساله که پروژه‌ی اون‌ها در این رابطه شروع شده. این مساله‌ی انتخاب مکان دفتر مرکزی دوم آمازون، اون‌قدری جدی شد که الآن یه صفحه تو ویکی‌پدیا داره به اسم «Amazon HQ۲». من دیگه جزئیاتش رو نگفتم که طرحی که انتخاب شد پیشنهاداتش چی بود و اینا. اگر دوست داشتید خودتون برید جزئیاتش رو بخونید. خیلی جالبه.

۲۰. رشد رشد رشد! پیشرفت آمازون طی چند سال گذشته خیره‌کننده بوده. درآمد سالانه‌ی اون‌ها هر سال در حال افزایشه. به عددها دقت کنید: سال ۱۹۹۹ کل درآمد سالانه‌ی آمازون ۱.۶۴ میلیارد دلار بود. ۱۰ سال بعد یعنی تو سال ۲۰۰۹ درآمد این شرکت به ۲۴ میلیارد دلار رسیده و حالا توی آخرین گزارش اون‌ها، کل درآمد سال ۲۰۱۹ این شرکت به ۲۸۰ میلیارد دلار رسیده. درآمد عملیاتی این شرکت که تا قبل از ۲۰۱۵ به زور به ۱.۵ میلیارد دلار می‌رسید، توی سال ۲۰۱۸ عدد ۱۲ میلیارد دلار رو رد کرد! طی ۵ سال گذشته اون‌ها تقریبا توی همه‌ی بخش‌هایی که وارد شدن پیشرفت داشتن. فروش آنلاین، فروش فیزیکی، فروش خوار و بار، خدمات رایانش ابری و بقیه‌ی مسائلی که قبل‌تر درموردشون گفتم. ارزش سهام آمازون از ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۰ حدود ۶ برابر شده. الآن ۵۰% از کل فروش آنلاین ایالات متحده از طریق آمازون انجام میشه. همه‌ی این‌ها نشون‌دهنده‌ی اینه که آمازون داره روند رو به رشد عجیبی رو طی می‌کنه. توی همه‌ی صنایع هم که وارد شده. مثلا سال ۲۰۱۷ اون‌ها یه سوپرمارکت آنلاین به اسم Whole Foods رو به قیمت ۱۳.۷ میلیارد دلار خریدن و الآن فروشگاه‌های خوار و بار فروشی خودشون رو دارن. سال ۲۰۱۸ هم آمازون یه داروخانه‌ی آنلاین رو خرید و انتظار میره تو همین یکی دو ساله بازار فروش دارو و تجهیزات پزشکی آمریکا رو در دست بگیره. جف تاکید زیادی روی پیشرفت AWS داره و سال به سال سرمایه‌گذاری بیشتری روی سرویس رایانش ابری این شرکت میشه. اون‌ها با جدیت وارد بحث تبلیغات آنلاین شدن و حتی انتظار میره توی چند سال آینده جایگاه گوگل رو به خطر بندازن. دلیل موفقیتی که آمازون داشته و داره، به شدت به نحوه‌ی مدیریت و سیاست‌های جف بزوس ربط داره. همون که گفتم: برای آمازون همیشه و همیشه مشتری در مرکز توجه هست. شاید هیچ شرکتی تا این حد به مشتریاش بها نمیده. و همین موضوع هست که اون‌ها رو محبوب و خاص کرده. البته همین موضوع می‌تونه برای آمازون دردسر هم داشته باشه. همونطور که گفتم، توجه زیاد به مشتری، باعث شده اون‌ها به نوعی از کارمندهاشون غافل بشن و اخیرا انتقادات زیادی درمورد این مساله شده. آمازون تو سال ۲۰۱۰ فقط ۳۴ هزار کارمند داشت اما الآن تعداد کارمنداش بیشتر از ۷۵۰ هزار نفره. بیشتر این افراد هم توی انبارها کار می‌کنن. بنابراین این فشاری که روی این افراد وارد میشه تا مشتری بیشترین رضایت ممکن رو داشته باشه، می‌تونه باعث مشکلات زیادی برای شرکت بشه.

درسته که جف بزوس از هوش سرشار و نبوغ خارق‌العاده و خلاقانه برخوردار بوده و هست؛ ولی اون چیزی که آقای بزوس رو به جایگاه فعلیش در جهان رسونده، تلاش بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر و عدم ناامیدی در شرایط خاص شرکت بوده. خیلی‌ها همزمان با آمازون شروع کرد و با همون سرعت اولیه هم رشد کردن. ولی با کوچکترین مشکلات به وجود اومده عقب‌نشینی کردن و نتونستن مثل آمازون به پیش برن. توی این راه، اون‌ها میلیون‌ها دلار ناکامی و ضرر رو تجربه کردن؛ ولی به راه خودشون ادامه دادن. جف اعتقاد داره چیزی که مهمه اینه که شرکت‌ها نباید از شکست‌هاشون شرمنده یا خجالت‌زده بشن. و باید اون‌ها رو بپذیرن. اون میگه برای موفق شدن، باید ریسک کنید و شکست رو قبول کنید. از نظر جف یکی از رازهای موفقیت در هر کسب و کاری، نوع دید ما نسبت به شکسته. اون معتقده با وجود امکان شکست، باید راه‌های زیادی رو امتحان کرد و بدون ریسک کردن هرگز نمی‌تونیم بفهمیم چه کارهایی مفید و درسته؛ و چه کارهایی بی‌‌نتیجه. جف وقتی آمازون رو شروع کرد، فقط ۳۰% شانس موفقیت برای خودش در نظر گرفته بود و آماده‌ی تموم شدن کل پولش و شکست کامل بود. و همین موضوع اون رو برای انجام ریسک‌های مختلف ترغیب می‌کرد. بازم آخر داستان رسیدیم به بحث «شکست» این شاید تنها نکته‌ی مشترکیه که از تمام شخصیت‌های قبلی بایوکست گرفتم. مثلا خانم رولینگ اگر مادرش نمی‌مرد یا سایمون اگر ورشکست نمی‌شد. به این جایگاه نمی‌رسیدن. توی آخر قسمت ۴ که درمورد زندگی مایکل جردن بود بیشتر در این مورد توضیح دادم. که "شکست خوردن تو زندگی" نه نتها یه نکته‌ی منفی نیست، بلکه می‌تونه نکته‌ی خیلی مثبتی باشه. پرواز به ۸۰ سالگی و یک انتخاب، باعث شد جف تقریبا با دست خالی همه‌ی اسباب و اثاثیه‌ش رو بار بزنه و به سمت هدفش حرکت کنه. و این اقدام، زندگی شخصی بزوس و میلیون‌ها نفر دیگه تو دنیا رو تغییر داد. اون با تلاش بی‌وقفه تونست برای خودش یک امپراتوری عظیم برپا کنه: امپراتوری‌ای به نام... آمازون.

نوشته‌های مرتبط